یک دفعه احساس ِ تعلیق می کنی ...
با تشویش و نگرانی دست می کنی توی ِ خودت ...
می بینی نیستی ... ! ،
به سرعت سرَت را به عقب بر می گردانی ... ،
راه ِ آمده را با عجله و دلهره بر می گردی ... ،
آآآه ...
افتاده ای آنجا ...
قناس و زخمی و لهیده ...
زیر ِ پاهای ِ در حال ِ عبور ... ،
از یک جائی به بعد ...
آدم ...
آدم ِ کجدار و مریز می شود ...