یه دخترایی هستن لباساشون هیچوقت خانومانه نیست ،
همیشه دخترونه لباس می پو شن:
پیرهن؛ شلوارایِ رنگی, جوراب شلواری...
رویِ جدول راه می رن ... زیرِ لب آهنگ می خونن،
یهو یادِ خاطره ای باعث می شه بلند بخندن زود می رنجن؛
زود آشتی می کنن حسود نیستن اما انقدر حساس می شن وقتی عاشق میشن که زود بغض می کنن زودم خوب می شن،
اشک می ریزن اما یهو اشکاشونو پاک می کنن می گن بی خیال می گذره،
یه دخترایی هستن وقتی باهاشون تو خیابون راه می ری یهو دستتو محکم می گیرن می چسبن بهت آروم کنارِ گوشت می گن یهو دوست داشتم،
یه دخترایی هستن با بچه ها بازی می کنن با پیرمردا راه می رن و خاطره گوش می دن با پیرِزنا می شینن
و تجربه رج می زنن این دخترا ... هیچی ..... همین ....
شاخهای
دراز شده از لج
مثل زبانی از دهان، بیرون
خوشنود از کج بودن خود
مطرود
تنها
انگشتنما
شاخهای که راست نمیشود هرگز
به خط کش شما!