پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

هوشیار


نمی دانم / ..... !

حوالیِ کدامـــ سرزمین ســِـــیر می کنی ... !

تا آپاچی ها را برای محافظتت راهی کنم !

تا یک پر سفید بر سرم بگذارم ...شخصاً گُسیل شوم .... / و امنیّت را پیشاپیش / ... !

قدم های تو قربانی کنم ...!

نمی دانم ، نمی دانم کُجایی ... !

در آغوش کسی ...../ یا در فکرش .... !

که / ...!

هم چشم هایت را بسته ای و /....!

هم دل را / ...!

امّا من .../!

پشیمان / نیستم .... / از اینکه ...../... !

به خاطر تو /.....!

قبیله ام را ترک / ...کرده ام ...!

از اینکه ... / درد / را ... ترجیح داده ام ...! / به چُپُق .....!

نمی دانم .../!

آنطرف ها/.....! تکه چوبی هست یا نه ...!

ولی من ، .../ !

برای اینکه روزگارم را بفهمی ...!

غیر از /....!

جنگل های این سرزمین /....!

خودم را هم / به آتش / کشیده ام ....!



آری ... !

ما با دود علامت می دهیم ... !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد