پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

موسوی


در واقع، در نور پرشکوه ریو، این اندیشه که ما به دیگران از لحظهٔ که نگاه‌مان به آن‌ها می‌افتد آسیب می‌رسانیم، مرا گرفتار کرده بود. باید اعتراف کنم که رنج دادن به دیگران مدت‌ها برای من مسئله‌ای بی‌اهمیت بود. آنچه در این زمینه فکر مرا روشن می‌کرد عشق بود. حالا دیگر تحمل این فکر را ندارم. از جهتی بهتر است آدم کسی را بکُشد تا اینکه رنجش بدهد. آنچه دیروز به وضوح برایم مسلم شد این است که می‌خواهم بمیرم.



آلبر کامو/دوم اوت ۱۹۴۹ /یادداشت‌ها جلد چهارم / مترجم: خشایار دیهیمی/نشر ماهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد