آری رفیق .... ما به همین وسعت غریبیم
برای همیست تمام آدم های درون بیلبوردهای شهر
بی رحمانه می خندند
دنیا همینست مرد
فحش های نجویده ای زیر برج میلاد ...
پیک های مشروبی که سرت را گرم ِ بی کسی هایت کند
و مردمی که شبیه گلبول هایت از سر ِ وظیفه می روند و می آیند
آنوقت تو می خواهی جهان را با چتری نجات دهی که برای سنگینی های دلت هم جا ندارد...
جاقو را کنار بگذار ... این رگ های گردن شکسته گناهی ندارند
من و تو تنها اشتباه به دنیا آمده ایم .........
جهان جای دیگری بود .... اینجا جز رفت و آمد چیزی نصیب پاهایمان نمی شود ...
حالا تو هی خودت را به زندگی بزن ........
ما به همین وسعت غریبیم .... بی آنکه
در رمان های کسی نقش اول تنهایی را داشته باشیم ...
خونت را کثیف نکن ... این دنیا کثیف تر از سقوط ماست .....