به همین سادگی، به سادگی بارانی که می بارد و سیگاری که خاطره های زیادی را
با خودش دود می کند، به سادگی این که بنشینی توی تاکسی ... سرت را به شیشه
تکیه دهی و رو به راننده بگویی جایی برای رفتن نداری، شوقی برای رسیدن
نداری، فکری توی سرت نیست و کسی نیست که ساعتش را به وقت رسیدنت تنظیم کرده
باشد .. به همین سادگی می توانی در ذهن خودت مرده باشی ..
عنوان؛ علیرضا عباسی