پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

جوادی


من به نوشتن نیاز داشتم، مثل یک مرض بود، یک مخدر، یک اجبار، ولی باز هم دوست نداشتم خودم را یک نویسنده بدانم. شاید به خاطر این بود که نویسنده‌های زیادی دیده بودم. بیشتر از این‌که وقت برای نوشتن بگذارند وقت‌شان را صرف بی اعتبار کردن همدیگر می‌کردند. یک مشت پیردختر خاله‌زنک بیشتر نبودند، نق می‌زدند و همدیگر را سلّاخی می‌کردند و پر از تکبّر بودند. آفریننده‌های ما این‌هایند؟ همیشه همین‌طور بوده؟ شاید. شاید نوشتن شکلی از نق زدن باشد. بعضی‌ها بهتر از بقیه غُر می‌زنند.

هالیوود/ چارلز بوکفسکی/ پیمان خاکسار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد