دوستت دارم؛ مثل یکی از رمانهای آلن روب-گرییه. مثل همذاتپنداری با سربازی زخمی که در جستجوی پدرِ دوستِ شهیدش است. مثل حس گمشدن در کوچههایی شبیه بههم، که سفیدند از برف.
تو دوری
اما. مثل رمانهای آلن روب-گرییه با ترجمهی منوچهر بدیعی. آنقدر دوری انگار
نوشتهی جیمز جویس باشی. سرم مثل دوریات درد میکند. مثل یکی از فیلمهای برونو دومُن.