از تو بلند شدم. اتاق تا جا داشت تو را از یاد برده بود. پنجره را باز کردم و بعدازظهر را به حیاط انداختم. آلبوم قدیمی را برداشتم، روی تخت نشستم، بوسههایم را ورق زدم. تو آرام آرام در قلبِ من پیر میشدی.