پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

زارع


آن روزها، داستانی بود
مادرم نمیدانست غصه های من، از سلامت عقل است یا جنون

چرا نمیتوانم دست در گردن رومن رولان بیندازم که میفهمم!!! ناب میگویی...
آندره ژید که برایش صبحانه درست کنم ، پابرهنه ...
اگر دولت آبادی، بمیرد ...
از نانوایی نان بخریم که حافظ نان میخرید...
در کوچه به مولانا سلام کنم...
 
کسی با من حرف میزند...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد