پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

رضایی


چیزی را بهانه کن برگرد

وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی

یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی
بیا طاقچه را به هم بریز و

همین طور جلوی چشم من

این سو و آن سو برو

به روی خودت نیاور که دلت می خواهد چمدانت را باز کنی ،

بمانی

به هوای خستگی در کردن

و کلافه از کجاست کو گفتن ها

بنشین

آری بنشین

نشستن یعنی بودن

کمی بیشتر بودن

یعنی نیم نگاهی دوباره به هم انداختن

یعنی گرفتن دست های تو

و آغازِ ِ "جان ِ من نرو بمان " های من


رسول ادهمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد