مرگ هم به تساوی تقسیم نمیشود
عجبا !
هیچکس هنوز
به سهم کمش از مرگ
اعتراض نکرده است
خیلیها سهم بیشتری از مرگ نصیبشان میشود
کودک بودم که در سینما
مردی از اسب افتاد و
آنقدر روی زمین کشیده شد که ...
گریه چشمهایم را بست
بعدها دانستم
افتادن از «اسب» گریه ندارد
خیلیها از «اصل» میافتند و میمیرند ..
زهرا جان"من تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم
که از من عاشقتر باشد و از من برای تو مهربانتر
من ترا به کسی هدیه میدهم
که صدای ترا از هزار فرسخ راه دور
در خشم ، درمهربانی ، دردلتنگی
درهزارهمهمه ی دنیا
یکه و تنها بشناسد
من تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم
که رازافتابگردان و تمام سخاوتهای عاشقانه این گل معصوم را بداند
و ترنم دلپذیر هر اهنگ ، هر نجوای کوچک
برایش یک خاطره ی مشترک باشد
او باید از رنگین کمان چشمان تو
تشخیص بدهد که امروز هوای دلت افتابی است
یا ان دلی که من برایش می میرم سرد و بارانی است
ای بهانه ی زنده بودنم
ترا سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم
که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو
باز هم به دیوانگی وبی پروایی اولین نگاه من بتپد
همانطورعاشق ، همانطور مبهوت وقار و جمال بی مثال
ایا کسی پیدا خواهد شد
از من عاشق تر ، و از من مهربانتر برای تو
ترا به او سخاوتمندانه با دنیایی حسرت خواهم بخشید
واو را که از من برای تو عاشق تر است
هزار بار خواهم بوسید ..
قبرها پر است از جوانانی که میخواستند در پیرى توبه کنند ...
گفتم که به پیری رسم و توبه کنم
آنقدر جوان مرد و یکی پیر نشد...