گفتم: "اگر کتاب بودی دوست داشتی چه کتابی باشی؟"
گفت: "دوست داشتم یه نمایشنامه باشم که توش تاریکی و دود ِ سیگار و معشوقه و قتل باشه؛ ولی میز محاکمه نباشه."
+ دارم آدم های دنیام را ذخیره می کنم. همییشه احتمال قحطی هست.