دخترم که بدنیا آمد،بزرگ که شد،مدرسه که رفت،درسش که رسید به صاعقه،یادش میدهم که هر لحظه امکان دارد صاعقه بزند وسط زندگیش و همه چیزش را خشک و نابود کند.یادش میدهم که بعضی از آدم ها، شبیه صاعقه اند.صاعقه وار می آیند و به آتش میکشانند و میروند.آنوقت حتی اگر تا آخر عمر هم بسازد،باز هم محال است زندگی اش شبیه قبل از بودن ِ صاعقه ای ها بشود.محال است...
البته قبلش باید یک جور ِ خوبی،معنی محال را بهش بفهمانم