هلیای من!
به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش.
من خوب آگاهم که زندگی، یکسر، صحنهی بازیست.
من خوب میدانم.
اما بدان که همه کس برای بازیهای حقیر آفریده نشده است.
مرا به بازی کوچک شکستخوردگی مکشان !
به همه سوی خود بنگر و باز میگویم که مگذار زمان، پشیمانی بیافریند.
به زندگی بیندیش با میدانگاهی پهناور و نامحدود.
به زندگی بیندیش که میخواهد باز بازیگرانش را با دست خویش انتخاب کند.
به روزهای اندوهباری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد.
و به روزهایی که هزار نفرین، حتی لحظهای را برنمیگرداند.
...
"زنده یاد نادر ابراهیمی"
برگرفته از کتاب: "بار دیگر شهری که دوست می داشتم"