پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

موسوی


فراموش نمی‌شوند خاطره‌ها، مثل اولین سیلیِ پدر؛ به‌وقتِ چشیدنِ لذتی ممنوع!

موسوی


دوست دارم همه ی ِ روزها تعطیل باشند ... ،

                       از تنبلی نه  ... ،

                       این طوری انگاریک توجیه ِ الکی برای سکون ِ مطلق ِ خودم  دارم ...

      

        

موسوی



از یاد ...

                             از دست ...

                             از حال ...

                             از رو ...

                             از بین ... ،

                            به خودت که می آئی ...

                            می بینی رفته ای ...

        

        

        

سازدل


 امروز هم رو به راهم

 رو به راهی

که مرا از تو دور می‌کند!


جوادی


باید خودم را ببرم خانه ،

 باید ببرم صورتش را بشویم

ببرم دراز بکشد..دلداریش بدهم که فکر نکند

بگویم که می‌گذرد که غصه نخورد

باید خودم را ببرم بخوابد ، من خسته است


 علیرضا روش

جوادی


گفته بودی خاکت می کنند تا کمتر کتابهاشان را بخوری

 

گفته بودم کتابت می کنم تا بیشتر خاک بخوری

جوادی


من یک مترسکم
که لباس شیک می پوشد
آرایش می کند
به کلاس ایروبیک می رود
جراحی پلاستیک انجام می دهد
تا مزرعه را در امان نگه دارد
از: لیلا عباسعلی زاده

جوادی


"بی مار" اَم؛ مرضِ "بی" گرفته ام؛ "بی حوصلگی"  "بی حسی" " بی زاری" "بی کاری" "بی عاری" "بی دردی" " بی خیالی" " بی شعوری" و ..."بی زمانی" "بی مکانی"... "بی واژه گی"... مرض ست؛ به خدا مرض ست...

سازدل


زور که نیست

تو

باید مال من باشی!

سازدل


شهید نیستم اما تو کوچه‌ی خود را 

 به پاسِ این‌ همه سرگشتگی به نامم کن!

سازدل



دوستت دارم و 

عشق تو از نامم می تراود

مثل شیره ی تک درختی مجروح

در حیاط زیارتگاهی !


سازدل


چوپان
به بره های گمشده
و جست و جو گر
بیشتر می اندیشد
تا دو گوسفند ِ سربه زیری
که در کنار
روزمرگی می چرند

سازدل


گوسفندهایم تمام شده‌اند

اما خوابم نمی‌برد

  خوابم نمی‌برد

دلتنگم

اندازه یک «گاو» دلتنگم ...   


الیاس علوی

سازدل


در این ماه مبارک"تصمیم بگیرید مارا صرفا با چند خط نوشته قضاوت نکنید.فحش های چاروادری نصیب روح آبا و اجدادمان نکنید.تهمت نزنید.توهین نکنید.

والله برای خواندن ِ ما،کسی اسلحه روی شقیقه تان نگذاشته.



گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر... باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر... امشبی را که درآنیم غنیمت شمریم... شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر...// رنگ روغن روی ام دی افِ بافت سازی شده... مشقِ متفاوتی با سرمشق استاد علیرضا کدخدایی.../ رضا کاظمی... / خرداد 92


سازدل


مثل سربازی

پیاده

راه افتاده ام و فکر می کنم

اگر به تو برسم

وزیر می شوم 


سازدل


گاهی به چیزهایی که می نویسیم هم معتقد باشیم ... جای دوری نمی رود اگر رفتار اجتماعی مان در دنیای واقعی ، مانند رفتار فضای مجازی مان باشد.

سازدل

ما جماعت بیمار


ما از لحاظ جن.سی جماعت بیماری هستیم.بس که منعمان کردند حریص شدیم.من هرگز با آزادی جن.سی موافق نبودم و نیستم که بر سر راه ِ رفع هر نیازی باید مرزهایی تعیین شود ولی این مرزبندی های افراطی هم درک نمیکنم. اختلالات جن.سی که همه اش به اندام های جن.سی مربوط نمیشود.خیلی هایمان اندام جن.سی سالمی داریم و از قدرت بالایی برخورداریم ولی روحمان داغون و ضرب خورده است.

همین که پسرهای جوانمان در خیابان های شلوغ، مسیر حرکتشان را طوری تنظیم میکنند که برخورد با دختری که از روبرو می آید، صد در صد تضمین شده باشد، همین که فروشنده های مرد تمام هم و غمشان این است که دست هایشان، دست های مشتری ِخانوم را لمس کند، همین که صدای دخترهای جوان بیخود و بی جهت نازک میشود، همین که عشوه های بی حد و حصر میشود بخشی از رفتارهای طبیعی یک دختر، همین که شوخی های سک.سی و زننده در فیلم های مجوز گرفته مان بیداد میکند، همین که سالن سینما با سکانس ِ کفش های قرمز الناز شاکر دوست پر میشود از جیغ و سوت و خنده.... اینها یعنی ما بیماریم.یعنی از لحاظ جن.سی مشکل داریم.یعنی یک جای کارمان دارد می لنگد.یعنی گشت ارش.اد و دبیر پرورشی  و اجبار برای نماز جماعت و کنترل شدید رابطه ها و تفکیک جنس.یتی دانشگاه ها آنقدرها هم ثمر بخش نبوده.

ما جماعت طفلک ِ بیماری هستیم که ابتدایی ترین نیازمان را نه درست شناختیم نه چگونه برطرف کردنشان را میدانیم.

سازدل




به یکدیگر عشق بورزید، اما از عشق بند مسازید؛

بگذارید عشق دریایی مواج باشد در میان سواحل روح شما

با هم بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هر یک از شما تنها باشد،

همچون سیم‌های عود که تنها هستند، گرچه با یک نغمه به ارتعاش در می‌آیند.

 جبران خلیل جبران

سازدل


گاهی آدمهایی هستن که از بودن در کنارشون لذت می بری، دوست داری نگاهشون کنی، حرف که میزنن دلت روشن میشه، نگاهت که می کنن ته دلت غنج می زنه.
کنار این آدمها همیشه دلت قرص و محکمه. اعتماد به نفست زیاد میشه. با این آدما همیشه امیدواری. این آدما تو زندگی هممون هستن.

اما این آدما خودشون هم مشکل کم ندارن، سختی تو زندگیشون هست و ... اما یک چیز رو یاد گرفتن. اینکه :

نیاز نیست مشکلات خودت رو فریاد بزنی، نیاز نیست نشون بدی درد داری، درد و مشکلت رو بریز تو دلت ولی تو چهره ات نشون نده. شاید آدمهایی دورو ورت هستن که امیدشونو به همین قرص و محکم بودنه تو گره زدن امیدشون رو ناامید نکن.

سازدل


بزرگترین لذت در زندگی انجام کاریست که دیگران می گویند: تو نمی توانی !