پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

رضایی


بی تو آن ظلمی که شادی کرد با من؛ غم نکرد

گریه هم یک ذره از اندوه هایم کم نکرد

آن قدر دنیای ما با هم تفاوت داشت که

خطبه های عقد هم ما را به هم محرم نکرد

 راز دور افتادنم از خویش را از کس نپرس

هیچکس ظلمی که من بر نفس خود کردم نکرد

 نیست تأثیری در ایما، لالها فهمیده اند

اینکه ده انگشت، کار یک زبان را هم نکرد

نه هراس از آتش دوزخ، نه اخراج از بهشت

آخرش هم آدمی را هیچ چیز آدم نکرد


  اصغر عظیمی مهر

رضایی


  غروب و غریب و غربت هم خانواده اند ... ،

                                  من هم امشب مهمان ِ این خانواده ام  ...

    

رضایی


  بن بست  را  دیوار  بن بست  نمی کند ... ،

                             ارتفاع  ِ  دیوار  بن بست  می کند ...

سازدل


...کسانی هم هستند که انسان دوستشان ندارد، به این علت که می ترسد دل بسته شان شود....!!!

جوادی


کاش تولد من هم می ماند برای بعد...به کجای دنیا بر می خورد؟! ... *


*سال بلوا - عباس معروفی

جوادی


قفس

یعنی دهان من،

وقتی زبانم

روی اسم تو قفل می شود...


مریم احمدی

زارع


دوستت دارم ،

چنان با احتیاط مثل ، شاید

چنان باورنکردنی مثل ، آری

چنان طولانی مثل ، تا چه پیش آید.

 

هرمان د کونینک

ترجمه‌ی مودب میرعلایی

زارع


من، از میانِ همه‌ی شما

منتظر کسی بودم،

که نیامـد...!


سید علی صالحی


کشتکار


وَ لأَبکینَّ عَلیکَ بکاءَ الفاقدینَ وَ لأُنادِینکَ أینَ کُنتَ

و مانند عزیزگم کردگان به دوری تو زاری می کنم و با صدای بلند تو را می خوانم ..

دعای کمیل

کشتکار


گاهی هم باید پاس داشت؛ پاس داشت و سپاس گفت، سپاس گفت این روزهای سرد را؛ که سرما می پیچد تووی تن ات؛ این روزهای کرختی را که دیگر حس نمی کنی؛ حتما نباید دلیلِ موجهی هم داشته باشد که؛ این کرختیِ بی مرز و بی دلیل... وسعت، وسعت ست و نامتناهی... نامتناهی؛ کاش چند وازه ی دیگر هم داشتم؛ چیزِ دیگری ولی نیست؛ همینهاست...  همه چیزمان معمولی ست؛ دوربینمان؛ نگاهمان؛ عکسهامان و نوشتارمان؛ همینها را داریم، همینها را هم گذاشته ایم وسط .

کشتکار


چند وقتی بود گاهی صدای پیانو می پیچید تو دل شب. منبعش رو پیدا نکردم. 
الان هم داره صداش میاد. در ضمن تو پس زمینه هم بوی سیب پیچیده. نه منبع بو رو پیدا کردم نه منبع صدارو!
می ترسم چند شب دیگه یکدفعه علاوه بر بوی سیب و صدای پیانو ، یکی از تو دیوار خونمون در بیاد بیرون و بگه : پاشو ریق رحمت رو سر بکش! پاشو کلی کار دارم. دِ پاشو لامصب ...

کشتکار


به قول ایروینگ استون: رفاقتی سریع‌تر و پابرجاتر از رفاقت آدم‌هایی نیست که کتاب واحدی را دوست دارند.


پی نوشت:


سازی جون منم عاشق خورخه ام...داستان رژت خیلی زیبا بود...میدونم که این کارا ازت بعید نیست-زیبا

سازدل


ما همه بعد از مدتی به همان نظری که دیگران نسبت به ما دارند معتقد می شویم. خورخه لوئیس بورخس

سازدل


رژ صورتی رو برداشتم و به دختر پشت صندوق گفتم : اینو میزنی ببینم چه شکلی میشه؟ خنده ی همراه با تعجبی کرد و رژ رو کشید رو لبهاش و چند باری لبهاش و جمع کرد و به هم مالید و گفت : چه جوره؟ گفتم چقدر شد ؟ پنش تومن! اومدم بیرون ... داد زد :خانم رژت جا موند! گفتم : برا خودت خریدم ، جا اون رژ بادمجونی بزن

بیشتر بهت میاد!

سازدل


تاریخ "تولدت"مهم نیست تاریخ"تبلورت"مهمه "اهل کجا "بودنت مهم نیست "اهل و بجا" بودنت مهمه "منطقه"زندگیت مهم نیست "منطق"زندگیت مهمه

سازدل


یک. هوای خوب / مثل زن خوب ه / همیشه پیش نمیاد / وقتی هم بیاد / برا همیشه نمی مونه / مرد اما / قرص تره / اگه بده / بخت این که همون طور بمونه بیشتره / اگه هم خوب ه / که خب خوب می مونه / ولی زن / عوض میشه / با بچه / سن و سال / رژیم غذایی / حرف / ماه / بود و نبود آفتاب / یا لحظه های خوش / زن حیاتش / به تیمار عاشقانه ی توئه / در حالی که مرد رو / اگه بهش نفرت بدی / قوی تر میشه (چارلز بوکوفسکی)

سازدل


پنجره را باز می‌کنم. چند خمیازه را برمی‌دارم و به حیاط می‌اندازم. آخرین پُک را به سیگارم می‌زنم و در حالی که ریش نزده‌ام را می‌خارانم به خود می‌گویم: بی‌خیال رفیق، زندگی فیلمی‌ست از برادران کوئن.

هوشیار


بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟

با غم انگیز ترین حالت تهران چه کنم ؟


هوشیار


یک‌صبح از خواب می‌پریم وُ

کنارِ دست‌مان

جای کسی هنوز گرم است!

هوشیار


ما هیچ‌وقت به‌هم نمی‌رسیم

همیشه سوزنبانی هست

که به‌وقتِ رسیدن‌مان

خط‌ها را عوض کند!