موهایت سیاستمداران قابلی هستند
دست به سر که می بری / دست به سر می کنی
من و روسریت
حزب باد می شویم
(احساس می کنم زنبور گمشده ی این شعر حسین پناهی منم)
(شاید هم بانگ ماغ گاو هستم در تلاش معاش.کسی چه می داند؟)
چشم من و افق
باد و صدای گاو
در پشت سر
زنبور گمشده
کندوی خویش را از یاد می برد.
(من و نازی)
گاوها ممکن است مقدس از آب دربیایند ولی هیچگاه یک انسان به درجه ی تقدیس نمی رسد.یک گاو مقدس دو هزار ادم مقدس را می ارزد.فاعتبرو ...
گفت :
همیشه نباید حرف زد !
یک بار هم
برای رضای خدا (!)
آرام بنشین ،
و فقط بشنو....
آرام شدم ،
و ساکت تر از همیشه ی همیشه ام .
عازم عشقم !
دعایم کنید....
خودت ، تا جایی که می توانی تصور کن ،
که پناه آوردن من از خالی ترین اجتماع های شلوغ از عشق به حجمِ خلوتِ پر مهر تو،
چه اندازه مشتاقانه می تواند باشد!
تو را که می بینم ، انگار دست گذاشته ام زیر چانه و نشسته ام به نظاره ی آینده مان .
فکرش را هم نمی کردم ، این روزهای بین آشنایی و غریبگی ، اینقدر سرشار باشد از حس های خوب !
احساس می کنم ، دلم برای این لحظه ها تنگ می شود.... که نگرانم برای آغاز یک پیمان !
دلم برای این نگاه های پر از حیا هم ، تنگ خواهد شد .
و حتی برای این جملات پراکنده ای که نمی دانند چطور ادا شوند تا خدا را خوش بیاید !!
این شب ها زیاد دعا کن . دعاهایمان باید از همین حالا ، هم سو باشد .
من تا به حال از معجزه ی دستانت چیزی نگفته ام،بانو
دست هایی که خالی رو به آسمون می شود و
پر باز می گردد...