پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

جوادی


این انرژی، همت و تلاش ِ بی وقفه ای که پدرم واس تغییر دادن ِ

من به خرج میده رو مایکل اسکافیلد واسه فرار کردن از زندان نداشت

:: مثال غیر از این به ذهنم نرسید متسفانه :|

جوادی


خوشبختی چیز پیچیده ای نیست. می تواند روز آرامی باشد در کنار کسی که دوستش می داری. کمی ورزش. یک نهار دور همی. کمی پرسه در خیابان های شهر و بعد گشتی در طبیعت و آخر سر خسته و راضی برگشتن به خانه. خوشبختی چیز پیچیده ای لازم نیست که باشد.

***

امروز روز پرباری بود در کنار تو عشق ام!

جوادی


زنده گی گاهی از جایی شروع میشود , که یکی موهایش را بالای سرش جمع میکند... !

جوادی


به خاطر مردم است که می گویم

گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار،

دنیا

دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود

و مردم نمی دانند

چگونه می شود بی هیچ واژه ای

کسی را که این همه دور است

این همه دوست داشت ...

جوادی


باران
باشد یا نباشـــد
اینجا
یکــــریز می بارد
از در و دیوار
/.

جوادی


اتاق
برای فکر های دو نفره
زیادی کوچک است.
از خانه بیرون می زنم
از خواب هایم
ب زمستان می رسم؛
برف در مرز های من
.. باریدن می گیرد.

جوادی


بعضی عشق ها هست که با بالا بردن تاریخ شناسنامه عوض نمی شود..

بعضی عشق ها هم هست که همیشه هست ..

همونطور مثل روز اول..

مثل همان روز که زیر چشمی سر کلاس به هم نگاه می کردیم...!!

جوادی


  این  که  دل  ِ  آدم  می گیرد  خُب  طبیعی  است ... ،

                       این  که  می گیرد  و  ول  نمی کند  غیر طبیعی  است ...

          

جوادی


زن بودن کار مشکلی است


مجبوری مثل یک بانو رفتار کنی


مثل یک مرد کار کنی


مثل یک دختر جوان به نظر برسی


و همانند یک خانم مسن فکر کنی.

جوادی


 نیا ... ،

                                دل َم  مُرد ...

         

                 

جوادی


امروز ، هدف ندارم. مسیر دارم.

سپید می نویسم.

هنوز گیج و کمی سر به هوا هستم.

به تنهایی بزرگ تری نیاز مندم.

جوادی


حرف هایی هست در سرم

که

نه زبانم می فهمد

نه

این مداد زبان نفهم...

اینروزها

شباهت بسیاری ست

میان ذهن من و

این بسیار کاغذ سپید...

جوادی


یک لیـوان چـای

به ایـن شـرط کـه خـدا هـم شـدی

مـن ابـراهـیمـتــــــ  باشـم.

جوادی


یک نفر

باید بیاید به یادم آورد

گل بنفشه

چند گلبرگ داشت...

جوادی


بالاخره

آدم شدم

اما نمی دانم

چرا شانه هایم

هنوز تیر می کشند..

 چیزی را از قلم نینداخته ای...خدا !؟!!

جوادی

گوشه ی راستم بنویس "زنده"

پخش مستقیم

از کجایش مهم نیست ،

بنویس زنده است هر چند دلش گرفته باشد

جوادی


هر روز ما را می شکنند و

 هر روز

  تکه تکه

 در پایمان فرو می رویم

انگشتم را

روی قبرهای زیادی گذاشته ام

بسیار زنگ زده ام اما

هیچکدام خانه نبودند

جوادی


از اعتمادم پشیمانم

به تو

و هواشناسی!

وقتی امروز

زیر آفتابی که باید می تابید

تنها؛

خیس

و بدون چتر به خانه برگشتم...

جوادی


دست هایت با من

چشم هایت

در خیابان

دلت...

این یکی را نمی خواهم بدانم...

جوادی

تجربه نشان داده است که خود را مخاطب خاص نوشته ای ندانید تا میزان

  آسیب دیدگیتان کمتر شود!