اندوه عمیق نهفته در ترانههای شکسپیر و به طور کلی شعر غنایی آن زمان از آنجاست که در آن روزها عشق همیشه با سیفلیس متداعی بود. هفتاد درصد مردم به آن مبتلا بودند.رنگ عمیق اندوه اشعار عاشقانه به همین دلیل بود. چون عاقبتش دیوانگی بود یا کوری و هیچ علاجی هم نداشت. بنابراین عشق چیزی بود فوقالعاده مهم، درست مثل مسألۀ مرگ و زندگی. امروز در ادبیات مدرن اثری از عشق نمیبینید، اهمیت و رنگ تراژیک خود را از دست داده است چون حسابش از کوفت جدا شده است.
رومن گاری / خداحافظ گاری کوپر/ مترجم:سروش حبیبی / نشر نیلوفر/
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تنِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
آنا گاوالدا / من او را دوست داشتم. مترجم: الهام دارچینیان نشره قطره
خوب میدانم که گریههای بزرگی در انتظارم است. وقتی مادرم بمیرد من سخت
گریه خواهم کرد. این را از همین حالا میدانم. یعنی سال هاست که میدانم.
از یادآوریاش به وحشت میافتم اما هیچ روزی را بدون فکر کردن به آن
نگذراندهام. اگر طوبی- خواهرم- بمیرد من باز هم گریه خواهم کرد. به شدت.
شانههای من از گریه بر گور او خواهند لرزید و من فکر خواهم کرد که دنیا به
آخرین نقطهاش رسیده است. نرسیده است اما. هیچ مرگی دنیا را به آخرین
نقطهاش نخواهد رساند.
ما را اما شاید برساند...
مصطفی مستور/ من گنجشک نیستم/ نشرمرکز/
زندگی چیزی است که برایت اتفاق میافتد٬ وقتی داری برای چیز دیگری برنامه میریزی.
شنیدنِ موسیقی را دوست میدارم اما تنها موسیقیای که مطلق را بیان میکند. موسیقیای که در آن حس میشود که کسی بهشت و دوزخ را تکان میدهد. من موسیقی را بینهایت دوست میدارم، بهویژه از آنرو که به گمانام چندان پایبندِ اخلاق نیست.
دمیان/هرمان هسه/ترجمه ی:محمد بقایی/انتشارات تهران
اگر با آن همه خلافی که انجام داده بودم موفق میشدم به بهشت بروم، آرزو داشتم فقط چند دقیقه جلسه خصوصی با پروردگار داشته باشم. دلم میخواست بگویم ببین، من میدانم منظور تو این بود که دنیا و همه چیز را خوب بیافرینی. اما چطور توانستی اجازه دهی همه چیز این گونه از دست تو خارج شود؟ چه طور توانستی روی نظریه اولیه خودت درباره بهشت ایستادگی کنی؟ زندگی همه آدمها به هم ریخته است!
دوست ندارم با خمپاره بمیرم. با خمپاره که میمیری، خیلی شانسی میمیری. کسی تو را آدم حساب نمیکند. اللهبختکی چیزی میاندازند، ممکن است بخورد به تو یا بخورد به شغال. دوست دارم تکتیرانداز بزندم. کسی که تو را میبیند، نشانهگیری میکند و راست میزند به تو. آنجا تو ارزش داری. تو را آدم حساب میکند.
داستانها هرگز به پایان نمیرسند، راوی ست که معمولا صدایش را در نقطه ی جذاب و هنرمندانه ای قطع میکند. کلا همه اش همین است.
نمی دانم / ..... !
حوالیِ کدامـــ سرزمین ســِـــیر می کنی ... !
تا آپاچی ها را برای محافظتت راهی کنم !
تا یک پر سفید بر سرم بگذارم ...شخصاً گُسیل شوم .... / و امنیّت را پیشاپیش / ... !
قدم های تو قربانی کنم ...!
نمی دانم ، نمی دانم کُجایی ... !
در آغوش کسی ...../ یا در فکرش .... !
که / ...!
هم چشم هایت را بسته ای و /....!
هم دل را / ...!
امّا من .../!
پشیمان / نیستم .... / از اینکه ...../... !
به خاطر تو /.....!
قبیله ام را ترک / ...کرده ام ...!
از اینکه ... / درد / را ... ترجیح داده ام ...! / به چُپُق .....!
نمی دانم .../!
آنطرف ها/.....! تکه چوبی هست یا نه ...!
ولی من ، .../ !
برای اینکه روزگارم را بفهمی ...!
غیر از /....!
جنگل های این سرزمین /....!
خودم را هم / به آتش / کشیده ام ....!
آری ... !
ما با دود علامت می دهیم ... !
همهی آنهایی که مرا میشناسند
میدانند چه آدم حسودی هستم ؛
و همهی آنهایی که تو را میشناسند ...
لعنت به همه آنهایی که تو را میشناسند !
نزار قبانی
ما هم مثل میز ها می مانیم
می سازندمان برای اینکه بشویم دلیل خوب نشستن رو به روی هم
با چوب های محکم
اما رنگ به رنگ
گوشه دار و لبه دارِ ناهار خوری
گردِتراس ِ نویسندگی
شیب دار پنجره های چوبی نقاشی
شکل جلسه های تجاری
در نهایت می شویم
میز های کتابخانه
صاف رو به روی یک نفر
با یک دیواره چوبی بینمان
پر از شعر های عاشقانه
کسی دیگر یادش نمی آید،قرار بود چه کاره شود.برای خودمان مدعی شده ایم" روانشناس شده ایم" صاحب نظر شده ایم..!
تاریخ ما آدم ها ی مثلا هوشمند هم فرق زیادی با مورچه ها ندارد. به آنها که مردند و به آنها که زن هستند تقسیم شدیم بعد وقتی زیاد به مغزمان فشار آوردیم یک طبقه کارگر هم اضافه کردیم و آخرش چی؟مردهایی داریم که نصف بیشترشان به هیچ کاری نمی آیند مثل مورچه های نر ٬ ملکه هایی داریم که ملکه بودنشان به هیکلشان است مثل مورچه ها و کارگر هایی که گیج و گنگ اند...بی انکه بدانند میازار موری که دانه کش است را برای چه سروده اند
-عذر می خوام یه لحظه فقط...عرضی داشتم...
-خیلی طول می کشه نمیشه
***
-ارزی داشتم..
-امر بفرمایید
***
دلم می خواد ارتفاع بگیرم