پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

زارع


بسیار انــدک هستـــند تعداد آدم هــــایـــی

که مــــی تــــوانـــی بــا آنـــها خــودِ خودت بـــاشـــی .

زارع


من زود تنها شده ام . همان طور که زود بزرگ شدم حالا هم خیلی زود دارم پیر می شوم . گاهی فکر میکنم مگر تا چه قدر میشود این روند پیشرفت پیری را کند کرد ؟ مگر چه قدر به زور ورزش و پیاده روی میشود سلامت تن و بدن را حفظ کرد ؟ کاش به جای همه این ها میشد چاره ای اندیشید تا فکر از درون تازه شود و غصه ها بریزد بیرون . یا حتی یک پاکنی چیزی برداشت و یک چیزهایی را پاک کرد . پیداست حالم خوش نیست ؟

زارع


آدم وقتی شاعرشد

دردهایش شعر می شوند

کاش می دانستی

چقدر تن کاغذهایم تیر می کشد

زارع


.اصلا بگذارید برود

هرچقدر هم که می خواهد دور بشود

پرسپکتیو هم هیچ غلطی نمیتواند بکند

وقتی خودم دلش را دزدیده باشم

زارع


ربط نده گریه هایم را

به میزو

قهوه و

پالتویی که نیامده است

پایم لنگ میزند

الهه ات را بخوان بنان

دستم خالیست 


                                                   (محمود اکبرزاده

زارع


ازهیاهوی روزمره عبور میکنیم

پله های تبدار را بالا می آییم

به راهرو های گرفتار می رسیم

 احمقانه ترین فلسفه را

سر می کشیم و

بالا می آوریم

 سیاست را

آخرسر هم که کاری از

دستمان بر نمی آید

لبخند می زنیم به

اولین روزی که مدرسه رفته ایم


زارع


تو شاعر به دنیا آمدی

ومن فقط ماهی یک بار

شاعر می شدم

می بینی فرق

عاشق و معشوقه را !


زارع


سرود های خواندنی 

                خواندنی های سرودنی

                        سرودی به معنای بودن

                                  تمامیت ارضی خود را از دست داده ام

زارع


به جای تو

گل ها را با همین نام

در گل خانه ها جازده اند

مریم !

موسوی

نکنید این کارو با خودتون ...نکنید

موسوی


سعی کنید زیاد نفهمید!!!

زیاد که بفهمید در جوانی پیر می‌شوید...

موسوی


وابسته‌ام کن
گاهی‌ حتی نبودنت هم غنیمت می‌‌شود
همیشه گفته ام
دلتنگی‌
سگش شرف دارد
به دلگیری غروب‌های جمعه

نیکی‌ فیروزکوهی

جوادی

تجربه نشان داده است که خود را مخاطب خاص نوشته ای ندانید تا میزان

  آسیب دیدگیتان کمتر شود!

جوادی

چیزی درونم می‌جوشد،

فوران می‌کند؛

همه‌ی ناآسودگی‌ ها را پرت می‌کند بیرون،

برمی‌گردند؛

می‌نشینند به جانم،

سرد می‌شوند؛

همین است که محکم‌ام می‌کند؛

پابرجاتر،

تهی از درون.

...عاقبت،

روزی فرو می ریزد

این خالی ِ ایستاده،

بی‌شک.

جوادی

 بی توجهی آدم ها می تواند پر رنگ ترین توجهشان به شما باشد.

محمدی


به خدا راست می گویم ... ،

             شب هائی که خیلی گریه می کنم  ...

             صبح  یک  تار ِ موی ِ خیلی بلند روی بالش َم  می بینم ...

                                  .

                                  .

                                  .

            کاش مرا بوسیده هم باشی ...

        

             

محمدی


مثل یک پله برقی

تا کی . . .

بی تو تکرار خودم باشم من ؟!

محمدی

لامذهب  شانس در ِ  خانه ی  ِ  آدم  را  نمی زند  ...  ،که هیچ

                     تازه  تقدیر هم  می مالد   به   در  ِ  آدم ...

      

سازدل


بگذار دیگران به صفحه هایی که نوشته اند، افتخار کنند. افتخارِ من صفحه هایی ست که خوانده ام.
                                                 

---خورخه لوییس بورخس---

سازدل


روان نژندها" توی اسمان قصرها میسازند

روان پریشها توی انها زندگی میکنن

و روانپزشکها میروند اجاره ها را میگیرند...