گوسفندهایم تمام شدهاند
اما خوابم نمیبرد
خوابم نمیبرد
دلتنگم
اندازه یک «گاو» دلتنگم ...
الیاس علوی
در این ماه مبارک"تصمیم بگیرید مارا صرفا با چند خط نوشته قضاوت نکنید.فحش های چاروادری نصیب روح آبا و اجدادمان نکنید.تهمت نزنید.توهین نکنید.
والله برای خواندن ِ ما،کسی اسلحه روی شقیقه تان نگذاشته.
گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر... باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر... امشبی را که درآنیم غنیمت شمریم... شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر...// رنگ روغن روی ام دی افِ بافت سازی شده... مشقِ متفاوتی با سرمشق استاد علیرضا کدخدایی.../ رضا کاظمی... / خرداد 92
گاهی به چیزهایی که می نویسیم هم معتقد باشیم ... جای دوری نمی رود اگر رفتار اجتماعی مان در دنیای واقعی ، مانند رفتار فضای مجازی مان باشد.
ما جماعت بیمار
ما از لحاظ جن.سی جماعت بیماری هستیم.بس که منعمان کردند حریص شدیم.من هرگز با آزادی جن.سی موافق نبودم و نیستم که بر سر راه ِ رفع هر نیازی باید مرزهایی تعیین شود ولی این مرزبندی های افراطی هم درک نمیکنم. اختلالات جن.سی که همه اش به اندام های جن.سی مربوط نمیشود.خیلی هایمان اندام جن.سی سالمی داریم و از قدرت بالایی برخورداریم ولی روحمان داغون و ضرب خورده است.
همین که پسرهای جوانمان در خیابان های شلوغ، مسیر حرکتشان را طوری تنظیم میکنند که برخورد با دختری که از روبرو می آید، صد در صد تضمین شده باشد، همین که فروشنده های مرد تمام هم و غمشان این است که دست هایشان، دست های مشتری ِخانوم را لمس کند، همین که صدای دخترهای جوان بیخود و بی جهت نازک میشود، همین که عشوه های بی حد و حصر میشود بخشی از رفتارهای طبیعی یک دختر، همین که شوخی های سک.سی و زننده در فیلم های مجوز گرفته مان بیداد میکند، همین که سالن سینما با سکانس ِ کفش های قرمز الناز شاکر دوست پر میشود از جیغ و سوت و خنده.... اینها یعنی ما بیماریم.یعنی از لحاظ جن.سی مشکل داریم.یعنی یک جای کارمان دارد می لنگد.یعنی گشت ارش.اد و دبیر پرورشی و اجبار برای نماز جماعت و کنترل شدید رابطه ها و تفکیک جنس.یتی دانشگاه ها آنقدرها هم ثمر بخش نبوده.
ما جماعت طفلک ِ بیماری هستیم که ابتدایی ترین نیازمان را نه درست شناختیم نه چگونه برطرف کردنشان را میدانیم.
به یکدیگر عشق بورزید، اما از عشق بند مسازید؛
بگذارید عشق دریایی مواج باشد در میان سواحل روح شما…
با هم بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هر یک از شما تنها باشد،
همچون سیمهای عود که تنها هستند، گرچه با یک نغمه به ارتعاش در میآیند.
جبران خلیل جبران
گاهی
آدمهایی هستن که از بودن در کنارشون لذت می بری، دوست داری نگاهشون کنی،
حرف که میزنن دلت روشن میشه، نگاهت که می کنن ته دلت غنج می زنه.
کنار این آدمها همیشه دلت قرص و محکمه. اعتماد به نفست زیاد میشه. با این آدما همیشه امیدواری. این آدما تو زندگی هممون هستن.
اما این آدما خودشون هم مشکل کم ندارن، سختی تو زندگیشون هست و ... اما یک چیز رو یاد گرفتن. اینکه :
نیاز
نیست مشکلات خودت رو فریاد بزنی، نیاز نیست نشون بدی درد داری، درد و
مشکلت رو بریز تو دلت ولی تو چهره ات نشون نده. شاید آدمهایی دورو ورت هستن
که امیدشونو به همین قرص و محکم بودنه تو گره زدن امیدشون رو ناامید نکن.
سر چهارر راه حافظ
دخترک گل فروش می گرید
پسرک چسب فروش خندان است
خواننده ی دوره گرد
می نوازد:
تور رو قسم به عشقمون
اشتباه می کنی باز هم
دوستت دارم من به خدا
قدر تمام قصه ها...
من اما دیدم که حافظ گفت:
من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس
حافظ راز خود و عارف وقت خویشم.
* سید مرتضی حسینی *