بـــــــــــــزرگ تـر کـه شـدم
داستـانـی خـواهـم نـوشت کـه کـلـاغ هـایـش قـصـه بـبافـنـد
و آدم هـا را بـه هـــــــــــــم بـرســـــــــــــانـنـد !
هورمون ها موافق شد!
پدر گفت: " عمرا اگر بشود در تمام کره ی زمین همچین لبخند جذابی را در یک صورت کک مکی دید"
من گفتم: " این خاصیت زشت هاست. جذابیتشان برجسته تر است"
هر چقدر مرتب ...
هر چقدر تمیز ...
هر چقدر شیک ...
هر چقدر با سلیقه ... ،
خانه روح می خواهد ... ،
روح ِ لطیف ِ یک زن ...
هی آقای پلیس !
که در شعرهای کودکیام
مرد مهربانی بودی
تا مرا به آغوش مادرم برسانی
دلم گرفته بود که از خانه بیرون آمدم
و نمیدانستم
طبق تبصرههای تازهی قانون
وقتی که دلم میگیرد
باید کدام روسریام را بپوشم
راضیه بهرامی خشنود
گاهی نمتوانیم درون بعضی چیزها یا اتفاقات را پنهان کنیم, هر چقدر هم که تلاش کنیم عمق و نهایتش دیده میشود...گاهی برای اینکه سعی میکنیم آن چیز یا اتفاق پنهان بماند خودمان زخمی میشویم و میخراشیم. اگر هم زیادی اصرار کنیم غرق خواهیم شد...
ایستادن
زیر درختان پارک
حکمتی داشت
حالا اگرهم نیامدی
برایم مهم نیست
من فرمانده ی یکی از
گردانهای نظامی شده ام
کلاغها
فنی ترین جنگنده های تاریخند
به خدا راست می گویم ... ،
شب هائی که خیلی گریه می کنم ...
صبح یک تار ِ موی ِ خیلی بلند روی بالش َم می بینم ...
.
.
.
کاش مرا بوسیده هم باشی ...
از انسانهای احساساتی بیشتر بترسید ؛
آنها قادرند ناگهانی ؛
دیگر گریه نکنند ،
دوست نداشتـه باشند ،
آدمیزاد هرگز نـمیفهمد که تا چه اندازه عاشق است ،
مگر زمانی که بکوشد دیگر عاشق نـبـاشد !
" هریت بیچر استو
بـــــــــــــزرگ تـر کـه شـدم
داستـانـی خـواهـم نـوشت کـه کـلـاغ هـایـش قـصـه بـبافـنـد
و آدم هـا را بـه هـــــــــــــم بـرســـــــــــــانـنـد !