پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

نامی


مرا به تختم ببندید ...
و سیگاری برایم روشن کنید ...
و تنهایم بگذارید ...
هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم به سراغم نیایید ...
من دارم " او " را ترک میکنم !

نامی

آدم است دیگر ... گاهی دلش تنگ می شود ... حتی برای اینکه نیمه شب یواشکی ... شماره ات را بگیرد و بشنود ... مشترک مورد نظر شما ... در حال مکالمه با مشترک مورد نظر خودش است

نامی


روزها یی در زندگی هست ک احساس می کنم با خودم اختلاف دارم .. اختلافی خیلی عمیق .. ک با شکایت و این چیزها هم حل نمی شود و فقط یک حکم قصاص چاره ی کار است .. این اختلاف در هر چیزی حس می شود .. افکارم .. دوست داشتنی هام و حتی اختلاف سنی .. آره .. من باخودم اختلاف سنی زیادی دارم ..

نامی


زنده باد آلرژی که در همه فصل بهانه ای است برای

حال بد

صدای گرفته

و...

نامی


این روزها..

این روزهای نداری و بد بیاری

چه دارا شده ام

از جای خالی تو!

نامی


این روزها درد هایم را
از روی دست های مادرم
می نویسم ..

نامی


من فقط یه سر سنگین دارم

آنقدر سنگین که باید دستش بگیری

دستش بگیری که تو را از توی  خودش بیرون نریزد

نامی


درست مثل یک سرباز
اگر شرایط جنگ را نپذیرم خواهم مرد!

(سابیر هاکا)


نامی


ساعت اتاق خواب م بیست و سه دقیقه عقب ه .. ساعت مچی م هفده دقیقه جلو ئه .. نمی دونم ساعت گوشی م شش دقیقه عقب ه یا جلو ئه .. و این ها هیچ ربطی ب این نداره ک من آدم مقرراتی هستم ک عاشق نیس ت . . . . .

نامی


گاهی خنده بیخ گلویم را میگیرد آخرش هیچ کس نفهیمد ناخوشی ِ من چیست ... همه گول خوردند .



صادق هدایت

نامی


به همین سادگی آدم اسیر می شود و هیچ کاری هم نمی شود کرد . نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید . همین جوری دو تا نگاه در هم گره می خورد و آدم دیگر نمی تواند در بدن خودش زندگی کند ، می خواهد پر بکشد...!

سال بلوا / عباس معروفی

نامی


چرا آنچه را که در قلب خود داریم, دقیقا بر زبان نمی آوریم, اگر واقعا منظورمان همان است؟ با این وجود, همه سعی دارند نفرت انگیزتر از آنچه هستند, به نظر آیند. گویی هراس دارند اگر خود را براحتی به نمایش گذارند, این عمل توهینی به احساسات آنها تلقی گردد....خدای مهربان ! آیا یک لحظه شادی کامل برای یک عمر کافی نیست؟

شبهای روشن/ فئودور داستایوسکی

نامی

روزهای آخر سال است

به همین زودی ها

سال نو را تحویلمان می دهند

هفت سین ما امسال

هفت سیلی محکم است

که صورتمان را سرخ می کند.

نامی


دوست‌ات دارم
و همین غمگین‌ترم می‌کند...
وقتی که نمی‌توانم چهارفصل جهان را
بر شانه‌های تو آواز بخوانم
وقتی که بادی
برگ‌های‌ات را از من می‌گیرد...

درخت بالابلند من!

باور کن این همه خواستن غمگین است
برای پرنده‌ای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز می‌کند...


نامی

خام بودم

و فکر می کردم

تمام گره هایی که

به سبزه های عید می زنم

روزی باز می شود

حالا

به روزهای این زندگی زرد

گره خورده ام

جوانی هایم

بوی پیاز داغ گرفته

و دلم

آش رشته های مادرم را می خواهد

و شبهایی که

از صبح شدنش بیزار نبودم

حالا خودم نیستم

زنم

مادرم

و هر روز گوشه ای از تنم

به جایی می گیرد

و بی آنکه بفهمم

سیاه می شود

 سیاه

نامی


ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد
دوباره دوام می آورد
اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است

شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت!
برتولت برشت

نامی


و تازه می فهمم
که برف خستگی خداست


آن قدر که حس می کنی

پاک کنش را برداشته
می کشد
روی نام من
روی تمام خیابان ها
خاطره ها

نامی


کاش تنهایی شاخ و دم داشت

غول بی سرو پایی که

سایه اش هم تنمان را می لرزاند

بد ماجرا این جاست

درست این جا   که تنهایی

معمولی می آید

معمولی معمولی می ماند

و معمولی معمولی معمولی

با تو هم خانه می شود

 

رسول ادهمی

نامی

از رفتن ِ کسایی که هر روز شما رو تهدید به رفتنشون می کنند نترسید؛ چون یا نمیرن یا اگه برن برمی گردن! ولی اگه کسی که هیچ وقت حرفِ رفتن نمی زد رفت، دنبالش نرید چون دیگه پیداش نمی کنید! چون حالش خیلی وقته که خیلی بده! چون دیره!