سالهاست به تو فکر نمی کنم
چسبیده ام به این زندگی لعنتی
به زنی که در من مادر شده
و مردی که تو نیست
طعم اولین دیدارمان یادم نیست
طعم سرمایی که آتش مان را تندتر می کرد
و طعم تو
سالهاست من، من نیستم
من شعرم
شعری برای روزهای سمعک
روزهای دندان مصنوعی
و روزهای آلزایمر
باید بنویسم
تا سالها بعد یادم نرود
زمستانهای شیراز
چه به روز استخوان هایم آورد.
با این حساب روزی تو بدهکار خواهی شد
دستهایم را به من
چشمهایم را به من
روزی ایمانم را به من بدهکار خواهی شد
می پنداشتم لب نداری
نزدیک تر که آمدم
چشم نداشتی
همه اتفاق با سه نخ سیگار آغاز شد
دو نخ برای تو
یک نخ برای من
مثلث شدیم
تو مرا دایره می خواستی
من چند ضلعی بودم
هیس
به خدا داشتم می رفتم آن بالاها ...
پیش ِ خدا ...
نمی دانم الان این پائین ...
پیش ِ خودم چه می کنم ...؟!
گاهی آنقدر آن بالاهام ...
که نَفسَ ام ...
عطر ِ خوش ِ خدا را دارد انگار...
گاهی چنان پائین ام ...
که میان ِ نشخوار ِ هوس هام ...
عُفن ِ شیطان را آروغ می زنم ...
.
.
.
نه از چکاد ِ قلهّ ی ِ خدا ...
نه تا قعر ِ درّه ی ِ شیطان ...
کاش همین جا ...
روی ِ زمین ...
لااقل ...
آدم بمانم ...
تعداد ،
صورت مسأله را تغییر نمی دهد
حدس بزن
چند بار گفته ایم و شنیده نشده ایم
چند بار شنیده ایم وباورمان نشده است
چند بار ...
پدرم می گفت :
پدر بزرگ ات ، دوستت دارم را
یک بارهم به زبان نیاورد
مادر بزرگ ات اما
یک قرن با اوعاشقی کرد
هیچ وقت اجازه نده کسی پیش تو بیاید و بهتر و خوشحالتر نرود .
تجسم زنده محبت خداوند باش:
محبت در چهره ات
محبت در چشمانت
محبت در لبخندت
"مادر ترزا"