-
زارع
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 00:57
مثل یک اتفاق خوب... بیا ... بیفت در زندگـــــی ام..
-
زارع
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 00:56
تنها کسی که با من درست رفتار می کند ، خیاطم است که هر بار که مرا می بیند ، اندازه های جدیدم را می گیرد ؛ بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم. " جورج برنارد شاو "
-
زارع
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 00:56
هیچوقت باکسی که دوسش داری طولانی قهر نکن چون بی تو زندگی کردن رو یاد میگیره ...
-
زارع
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 00:55
چنان تنهایی وحشتناکی احساس میکردم که خیال خودکشی به سرم زد، تنها چیزی که جلویم را گرفت این بود که من در مرگ "تنهاتر" از زندگی خواهم بود. ( ژان پـــل ســارتــر
-
زارع
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 00:55
حافظه آدم های غمگین قوی است می دانند کجای کدام خیابان آن روز مُردند ...
-
زارع
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 00:54
شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی. ( گابریـــل گارســیا مارکــز )
-
زارع
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 00:54
اینایی که واسه یکی همه غرورشون و میذارن زیر پاشون ... تو رابطه های بعدیشون مغرور ترین آدمای زمینن ..
-
زارع
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 00:53
وقتی مروجین مذهبی به سرزمین ما آمدند، در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمینهایمان را داشتیم، پنجاه سال بعد، ما در دست کتاب های مقدس داشتیم و آنها در دست زمین های ما را داشتند. (( جومو کنیاتا ))
-
سازدل
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 14:36
من تو او و عدالتی که فقط دو کفه ترازو دارد!
-
زارع
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 14:16
وقتی هیچ کس ما را دوست ندارد شروع میکنیم مادرهایمان را دوست بداریم وقتی هیچ کس برایمان نمینویسد به یادِ دوستان قدیمی میافتیم و کلمهها را میگوییم فقط بدین خاطر که سکوت ما را میترساند و هر حرکتی خطرناک است در پایان اما- اتفاقی به پارکهای وحشی میرسیم و همراه با ترومپتهای غمگینِ ارکسترهای غمگین ضجه میزنیم گین...
-
زارع
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 14:15
شاید خدا را شکر! که کودکیام تو نداشت تا بتوان گاهی پناه برد به خاطرات کودکی از دست تو !
-
زارع
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 14:14
ممنون از رسول طالبی شرم میکنم که وزن سیری ام را با ترازوی گرسنه ای بکشم...
-
زارع
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 14:14
زندگی به من آموخت؛ همیشه منتظر حمله ی احتمالیه کسی باشم که؛ به او محبت فراوان کرده ام ...!
-
زارع
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 14:14
از زمی ن که بگذرم جهنم دیگر کاری ند ا رد کمی آتش و بیگاری و سین جیم سخ ت است زمین با سوختن و ساختن و سین جیم و زایمان که هر چه می زاییم باز هم آن کسی که ب ای د به دنیا نمی آید.
-
زارع
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 01:09
این همه شخصیت که داریم کاش یکیش ثابت بود . . . + چیزی نیست خودم با خودم درگیرم !
-
زارع
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 01:05
آموختهام که وابسته نباید شد نه به هیچ کسی و نه به هیچ رابطه ای! این نشدنیترین اصلی بود که آموختم
-
زارع
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 01:03
دیگر نمیتوانم متن های طولانی را تا آخرش بخوانم تقصیر خودت بود آمدی رفتی ... به هر چه کوتاه عادتم دادی . . .
-
تقدیم به رفقا. موسوی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 21:31
-
موسوی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 21:31
دردش که به اسم تو باشد ، فهمش هم کار خودت میشود !
-
موسوی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 21:30
ایمان داشت که جنگل هوایِ ریـه های سرطانی اش را دارد ایمانش کم نبود . . . عکس را که دید دق کرد . . . ایمان داشت !
-
موسوی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 21:28
د اد ر ا می برند دادگستر ی آرام صحب ت ک ن ید !
-
موسوی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 21:28
بخن د ! نه ، نه . . . بیا بخند یم و فکر کنیم زبان فارسی لفظ دستوری ندارد الفبا را از نو ب سا زیم و حجم غم هارا بگذار خد ا خودش کم کند مرا چه به ریاضیات . . . از نو دبستان بخوانیم ، جملات نو بسازیم . به زبان هیچ کش وری سخن نگوییم بیا به زبان هیچ کسی حرف ب زنیم . و د ها نمان را کرایه افکار دیگری هایمان ندهیم . دست...
-
جوادی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 17:21
از نصفه ی ِ پاره شده ی ِ عکس ِ دونفریم با خدا ... بفهم رفیق ... که دیگه کفر م دراومده ...
-
جوادی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 17:20
ا ستیصال یعنی آدم به خدا اعتقاد داشته باشد امّا اعتماد نه ...
-
جوادی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 17:20
ما قربانی ِ انتقام ِ تنهائی ِ خدائیم ... از خود َ ش ...
-
جوادی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 17:20
خسته ام امّا ... امّید دست از سر َم بر نمی دارد ...
-
سازدل
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 12:06
ممنون از دوست عزیزم رویا روستا خدایا ﺑـــﻪ ﺑﻌﻀــﯽﻫـــﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻬــــــــﺎ ﻣﯿـــﺪﯼ ﮐـﻪ ﯾـﻪ ﺭﻭﺯ ﺧــﻮﺩﺗــﻢ ﺩﯾﮕـﻪ ﻧﻤﯿﺘـــــﻮﻧـﯽ ﺑﺨــــﺮﯾـــ شون !!..
-
سازدل
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 12:06
نمیدانستیم باید با چه کسی ازدواج کنیم که خوشبخت شویم در فیلمهای هالیوودی دیده بودیم سه چهار دقیقه قبل از اینکه چراغهای سالن سینما روشن شود مرد و زن به هم میرسیدند چراغ های سالن که روشن میشد نه زنی بود نه مردی بود زن و مرد محو شده بودند ما هراس داشتیم اگر عروسی کنیم و چراغهای خیابانها روشن شوند نه ما باشیم نه...
-
محمدی
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 01:30
از انسانهای احساساتی بیشتر بترسید ؛ آنها قادرند ناگهانی ؛ دیگر گریه نکنند ، دوست نداشتـه باشند ، و قید همه چیز را بزنند
-
محمدی
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 01:29
آدمیزاد هرگز نـمیفهمد که تا چه اندازه عاشق است ، مگر زمانی که بکوشد دیگر عاشق نـبـاشد ! " هریت بیچر استو