همهی آنهایی که مرا میشناسند
میدانند چه آدم حسودی هستم ؛
و همهی آنهایی که تو را میشناسند ...
لعنت به همه آنهایی که تو را میشناسند !
نزار قبانی
ما هم مثل میز ها می مانیم
می سازندمان برای اینکه بشویم دلیل خوب نشستن رو به روی هم
با چوب های محکم
اما رنگ به رنگ
گوشه دار و لبه دارِ ناهار خوری
گردِتراس ِ نویسندگی
شیب دار پنجره های چوبی نقاشی
شکل جلسه های تجاری
در نهایت می شویم
میز های کتابخانه
صاف رو به روی یک نفر
با یک دیواره چوبی بینمان
پر از شعر های عاشقانه
کسی دیگر یادش نمی آید،قرار بود چه کاره شود.برای خودمان مدعی شده ایم" روانشناس شده ایم" صاحب نظر شده ایم..!
تاریخ ما آدم ها ی مثلا هوشمند هم فرق زیادی با مورچه ها ندارد. به آنها که مردند و به آنها که زن هستند تقسیم شدیم بعد وقتی زیاد به مغزمان فشار آوردیم یک طبقه کارگر هم اضافه کردیم و آخرش چی؟مردهایی داریم که نصف بیشترشان به هیچ کاری نمی آیند مثل مورچه های نر ٬ ملکه هایی داریم که ملکه بودنشان به هیکلشان است مثل مورچه ها و کارگر هایی که گیج و گنگ اند...بی انکه بدانند میازار موری که دانه کش است را برای چه سروده اند
-عذر می خوام یه لحظه فقط...عرضی داشتم...
-خیلی طول می کشه نمیشه
***
-ارزی داشتم..
-امر بفرمایید
***
دلم می خواد ارتفاع بگیرم
« از آدم های بزرگ مجسمه ساختیم و دورشان نرده کشیدیم؛ هر کس حرف این مجسمه ها را باور کرد، باید بین خودش و مردم نرده بکشد »
اما...اگر...شاید!
اما گناه من نبود
اگر تو را برای من نوشتند
شاید من اشتباه کردم
اما اگر شاید نبود
حتما گناه من نبود
تو را با فاصله.... برای من نوشته بودند.
یه دخترایی هستن لباساشون هیچوقت خانومانه نیست ،
همیشه دخترونه لباس می پو شن:
پیرهن؛ شلوارایِ رنگی, جوراب شلواری...
رویِ جدول راه می رن ... زیرِ لب آهنگ می خونن،
یهو یادِ خاطره ای باعث می شه بلند بخندن زود می رنجن؛
زود آشتی می کنن حسود نیستن اما انقدر حساس می شن وقتی عاشق میشن که زود بغض می کنن زودم خوب می شن،
اشک می ریزن اما یهو اشکاشونو پاک می کنن می گن بی خیال می گذره،
یه دخترایی هستن وقتی باهاشون تو خیابون راه می ری یهو دستتو محکم می گیرن می چسبن بهت آروم کنارِ گوشت می گن یهو دوست داشتم،
یه دخترایی هستن با بچه ها بازی می کنن با پیرمردا راه می رن و خاطره گوش می دن با پیرِزنا می شینن
و تجربه رج می زنن این دخترا ... هیچی ..... همین ....
من برای تنها نبودن ..
آدمهای زیادی دور و برم دارم !!!
آن چیزی که ندارم کسی برای
" بـا هم بودن "
زن بودن کار مشکلی است
مجبوری مثل یک بانو رفتار کنی
مثل یک مرد کار کنی
مثل یک دختر جوان به نظر برسی
و همانند یک خانم مسن فکر کنی.