دیر است گالیا
دیگر زمن ترانهء
دلدادگی مخواه
"هوشنگ ابتهاج"
شکوفه های گیلاس
۲ - ۳ - ۸۵ / ۳۱- ۲ -۸۹
درد دارد از چیزی فرار کنی که نیاز داری به خودش پناه ببری.
برای گلشیفته که فراهانش" فرانسه شد
شاید در ذهنت
پرنده ای قفس شکسته
و تنت تن به پرواز داده باشد
اما یادت باشد
ما دختران کوروشیم
حبسی که می کشیم
آزادیش این نیست
(با احترام به تمام انسان ها که مختارند هرگونه که می خواهند بیاندیشند و زندگی کنند این شعر تنها حس من بود نسبت به عمل گلشیفته نه قضاوت در مورد ایشان.)
بگذار دیگران به صفحه هایی که نوشته اند، افتخار کنند. افتخارِ من صفحه هایی ست که خوانده ام.
---خورخه لوییس بورخس---
روان نژندها" توی اسمان قصرها میسازند
روان پریشها توی انها زندگی میکنن
و روانپزشکها میروند اجاره ها را میگیرند...
نمیدانستیم
باید
با چه کسی
ازدواج کنیم
که خوشبخت شویم
در فیلمهای
هالیوودی
دیده بودیم
سه چهار دقیقه
قبل از اینکه
چراغهای سالن سینما
روشن شود
مرد و زن
به هم میرسیدند
چراغهای سالن
که روشن میشد
نه زنی بود
نه مردی بود
زن و مرد
محو شده بودند
ما هراس
داشتیم
اگر عروسی کنیم
و چراغهای خیابانها
روشن شوند
نه ما باشیم
نه عروسمان
مجرد ماندیم.
از مجموعهی «دفترهای واپسین دفتر هفتم به رنگ آبی نیلی»
میخواهم چیزی بنویسم تسلی دهم کسی را
آن بالا از من عنوان مطلب میخواهد
کمی پائینتر اندازه ی قلم ...
دلتنگی نه عنوان میخواهد ، نه اندازه اش را با هیچ قلمی میتوان نوشت
بگذریم اصلا نمی نویسم ...
نصف صورتم بی حس است ... خوب است دیگر ..
نمی خواهد داغی اشک هایم را تحمل کند ..
چه کسی فکــــــــــر میکرد که پسرک خوش گذرانی روزی سر از مسجد دربیاورد ..
خدایا تو فکر میکردی ؟؟ ..
یکــــــــــ زمــــــانی خیلی ها به زندگی و زیبایی من حسادت می کردند ..
خیلی از دختر ها دوست داشتن که زن من شوند ..
خیلی ها دوست داشتند که استیل من را داشته باشند ..
امــــــا اکنون . بگذار برایت بگویم ..
رنگی پریده ..
سری تراشیده .. ابرو هایی ریخته .. سری بزرگ شده ..
اندامی نحیف ..
چه چیز ماند از آن همه زیبایی ...؟
هیچ ..
شهاب
روی نیمکت نشسته ام ..
هر کسی رد میشود نگاهی عمیق می کند و میرود ..
کلاهم را در میاورم تا بهتر ببینند ..
شاید دیدن یک آدم سرطانی یک نفرو به خود بیاره ..
در اعماق فکر و خیال ..
قطره ای بر سرم کوبیده میشود ..
یک قطره .. دو قطره ...
سرم را بالا می آورم ..
آری
باران است ..
حالا می شود بدون اینکه کسی بفهمد
اشک ریخت ..
چقدر قرار بود ...
نزدیک شویم ...
این جا ...
کلمه کلمه تا خدا ...
چقدر آماده نیستیم ...
برای ِ رفتن ...
انگار ...
عمری عشق ...
بدهکاریم هنوز ...