یک جمله ی کلیشه ای هست که هیچ وقت به ان ایمان نداشتم:
... و انها به خوبی و خوشی تا اخر عمر در کنار یکدیگر زندگی کردند.
برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد .
وسط ِ این هق هق های ِ لعنتی ...
یک لعنتی تری باید باشد که آدم او را به نام ِ کوچک صدا کند ...
.
.
.
که نیست انگار ...
میدانم که چه روزگاری داری
حقیقت را از ما
پنهان کرده اند
اما یک چیز را
فقط یک چیز را
نمی توانندکتمان کنند
حدس میزنی که چیست ؟
دروغ ؟
بله ، دروغ را
دوستی هامان را
و عشق هامان را نیز
نمی توانند کش بروند .
« خسرو گلسرخی »
رنـگـــ از روی تـو پـریــــــد
مسـتی از ســـــر مـن ،
صفـحـــــه ی دوم شــناسنـامــه ام رسـمـی شــد
نـرسـیــــده به مـهــــر رای هــای نـداده ،
ایـن بـهـــانـه هـم تـزئـینــــی اسـتـــــ
مـن ، تـو بـــــوده ام از پـیـشـتــــــر هـا ،
حــالا حــرفـــــم بــه جـهـنــــــم
خـــودم کـه قـضــــــا نـشـــــده ام
هـنـــــوز هـم از مـتـــــرو دربـســـت مـی گـیـــــرم بـرای
فــــــــردوس
دلم می خواست پاهایم در کفش های زنانه ی آن دوران ، لق نزند ، مثل آدم راه بروم،
نمی شد!
دلم می خواست لباس تور دار خواهر بزرگ ترم اندازه ام شود،
نمی شد!
دلم می خواست سوادم به فرمول های آلفا و بتا دار و توابع سینوسی توی کتاب های دختر خاله هایم قد بدهد،
نمی داد!
دلم می خواست وسط جر و بحث های آدمها قدی علم کنم ، صدایم را بشنوند ،
نمی شد!
دلم نمی خواست بابا بگوید بیا روی پاهایم بنشین،
می گفت!
راستی، من چند وقت است روی پاهای بابا
ننشته ام؟
ناراحت کردنم، استعداد می خواهد. هر کسی اصولا آنقدر ارزش و اهمیت ندارد، که به خاطرش داغ کنم!
اگرهم روزی داشته، دیگر ندارد. آدم ها که وحی منزل نیستند؟!
بروید مردم، خدا روزیتان را جای دیگر حواله کند!
آقا یه سوال! چرا قالب وبلاگ همه مشکیه؟! کلاس داره ؟
بابا این همه رنگ آخه!
کور شد چشم تو این تاریکیا !
بین خودمان بماند!
تمام راهی را که تا اینجا آمدم،
برایت علامت گذاشته ام!
می دانم روز پشیمانی
ممنونم می شوی
که به فکرت بوده ام!
دلتنگ که می شوم،
غصه می خورم!
غر غر می کنم!
دلتنگ که نمی شوم،
دلم برای دلتنگی تنگ می شود!!
تکلیف من و دلم را کسی هست کمک کند ، روشن کنیم؟!
یک کاری باید بکنم که حساب روزها قدری از دستم برود! اینهمه هوشیاری تیز و محکم را ، در این زمینه، نمی پسندم!
راهی برای گیج شدن سراغ ندارید؟!