پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

هوشیار


یقه‌ی آسمان را ول کن خدا که کاره‌ای نبود... ما از ما بودن ترسیدیم.

هوشیار


یک جمله ی کلیشه ای هست که هیچ وقت به ان ایمان نداشتم:

... و انها به خوبی و خوشی تا اخر عمر در کنار یکدیگر زندگی کردند.

هوشیار


سلامتی اونی که واسه رفتنش گریه کردیم

رفت واسه دوستاش تعریف کرد,خندیدن...!!! :|

هوشیار


مراقب باش که چه آرزویی میکنی

چون ممکنه برآورده بشه

رضا کیانیان

خانه ای روی آب

هوشیار


برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد .

هوشیار


لعنت به فرصت، که خدا هیچ وقت آن را برای داشتنت به من نداد...

"محمدصادق رزمی"

هوشیار


  وسط  ِ  این  هق هق های  ِ  لعنتی ...

                    یک لعنتی تری  باید  باشد  که  آدم  او  را  به نام  ِ کوچک  صدا  کند  ...

                                         .

                                         .

                                         .

                    که  نیست  انگار ...

          

هوشیار


نمی توانیم بدون اینکه مشعل خودمان را روشن کنیم  مسیر شخصی دیگر را روشن نماییم.



هوشیار


میدانم که چه روزگاری داری
حقیقت را از ما
پنهان کرده اند
اما یک چیز را
فقط یک چیز را
نمی توانندکتمان کنند
حدس میزنی که چیست ؟
دروغ ؟
بله ، دروغ را
دوستی هامان را
و عشق هامان را نیز
نمی توانند کش بروند .
« خسرو گلسرخی »

هوشیار


رنـگـــ  از روی تـو پـریــــــد

مسـتی از ســـــر مـن ،

صفـحـــــه ی دوم شــناسنـامــه ام رسـمـی شــد

نـرسـیــــده به مـهــــر رای هــای نـداده ،

ایـن بـهـــانـه هـم تـزئـینــــی اسـتـــــ

مـن ، تـو بـــــوده ام از پـیـشـتــــــر هـا ،

حــالا حــرفـــــم بــه جـهـنــــــم

خـــودم کـه قـضــــــا نـشـــــده ام

هـنـــــوز هـم از مـتـــــرو دربـســـت مـی گـیـــــرم بـرای

                                 فــــــــردوس

هوشیار


دلم می خواست پاهایم در کفش های زنانه ی آن دوران ، لق نزند ، مثل آدم راه بروم،
نمی شد!
دلم می خواست لباس تور دار خواهر بزرگ ترم اندازه ام شود،
نمی شد!
دلم می خواست سوادم به فرمول های آلفا و بتا دار و توابع سینوسی توی کتاب های دختر خاله هایم قد بدهد،
نمی داد!
دلم می خواست وسط جر و بحث های آدمها قدی علم کنم ، صدایم را بشنوند ،
نمی شد!

دلم نمی خواست بابا بگوید بیا روی پاهایم بنشین،

می گفت!


راستی، من چند وقت است روی پاهای بابا

ننشته ام؟

هوشیار


ناراحت کردنم، استعداد می خواهد. هر کسی اصولا آنقدر ارزش و اهمیت ندارد، که به خاطرش داغ کنم!

اگرهم روزی داشته، دیگر ندارد. آدم ها که وحی منزل نیستند؟!

بروید مردم، خدا روزیتان را جای دیگر حواله کند!


هوشیار


آقا یه سوال! چرا قالب وبلاگ همه مشکیه؟!  کلاس داره ؟

بابا این همه رنگ آخه!

کور شد چشم تو این تاریکیا !

هوشیار


بین خودمان بماند!

تمام راهی را که تا اینجا آمدم،

برایت علامت گذاشته ام!

می دانم روز پشیمانی 

ممنونم می شوی 

که به فکرت بوده ام!


هوشیار


گفت و رفت و مرا تا توانست از سر راهش کنار زد،
و هیچ گاه باورش نشد 
که من هنوز
 با همین چهار جمله ی کوتاه، 
درگیرم!

هوشیار


دلتنگ که می شوم، 

غصه می خورم! 

غر غر می کنم!

دلتنگ که نمی شوم،

دلم برای دلتنگی تنگ می شود!!


تکلیف من و دلم را کسی هست کمک کند ، روشن کنیم؟!

هوشیار


یک کاری باید بکنم که حساب روزها قدری از دستم برود! اینهمه هوشیاری تیز و محکم را ، در این زمینه، نمی پسندم!

راهی برای گیج شدن سراغ ندارید؟!

زارع

  تنهائی  یعنی  محدود شدن  در  بی نهایت  ِ  یک  نبودن ...

       

زارع


عشق نه دادنی است و نه گرفتنی ؛ عشق شریک شدنی است .

                                               پائولو کوئیلو