پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

کشتکار


مرا دوست داشته باش،

امــــــا؛

تجربه ام نکن . . .

... ...

برای آموختن، ابزار مناسبی نیســـــتم...

کشتکار


محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم انچه را که اسمش را غرور گذاشته ام برایت

به زمین بکوبم...

احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت ان فقیر بودی...!!!
.

کشتکار


من مسوول چیزی که می گویم هستم، نه چیزی که تو می فهمی.

کشتکار


چه حقیر و کوچک است آن که به خود مغرور است چرا که نمیداند

بعد از بازی

شطرنج شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار می گیرند...

کشتکار


خسته ام... از تـــــو نوشتن...!

کمی از خود می نویسم

این "منم" که،

دوستت دارم...!

کشتکار


تمام تنش سیاه و کبود بود


تنها صورتش مثله پنجه ی آفتاب می درخشید،


او


به جز شبهای جمعه


هر روز کتک می خورد...

کشتکار


گاهی چتر را باید دستِ باران داد

روی سرِ خودش بگیرد

و ما

جایش بباریم!

کشتکار


هر شب خیال می‌کنیم

با کسی خوابیده‌ایم، که باید.

اما،

ما فقط،

خیال می‌کنیم!

کشتکار


بزرگ شده ایم و نشانه ی آن ؛ خبرهای گاه و بیگاهی است که دلمان را به درد می آورد ، دگرگونمان می کند و بهت زده بر جای می گذارد مایی را که تا دیروز در کوچه پس کوچه های زندگی به تنها چیزی که نمی اندیشیدیم ، بازی سرنوشت و دست روزگار بود . بزرگ شده ایم رفیق ، بزرگ...........

کشتکار


عشق آن نیست که تو را آنگونه نگاه دارد که همیشه بوده ای ، عشق آن است که تو را آنگونه سازد که هیچگاه نبوده ای .

هوشیار

هست َم ... ،

                                  فقط  به  عنوان  ِ  ضمیر ِ  متصل ِ  فاعلی  امّا ...

        

هوشیار


هی هیچ روی هیچ
هی هیچ
روی هیچ
.
تمام عمر
سرگرم لگو بازی ی کودکانه ای بوده ایم
/.