پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

موسوی


حُکم  این روزها  خشت  است  برادر ... ،

                             کوبه کوبه  بر  سر ِ  دل ...

    

موسوی


به همین سادگی، به سادگی بارانی که می بارد و سیگاری که خاطره های زیادی را با خودش دود می کند، به سادگی این که بنشینی توی تاکسی ... سرت را به شیشه تکیه دهی و رو به راننده بگویی جایی برای رفتن نداری، شوقی برای رسیدن نداری، فکری توی سرت نیست و کسی نیست که ساعتش را به وقت رسیدنت تنظیم کرده باشد .. به همین سادگی می توانی در ذهن خودت مرده باشی ..


عنوان؛ علیرضا عباسی

موسوی


این  که  آدم   توی ِ  بن بست ِ  خاطره  گیر می افتد ... ،

                       به  تو  راه  دارد  چون ...

 

موسوی


از بازی حکم آموختم :

تک که باشی ...
از شاه سرتری !!

روحت شاد....نامی


من ،
یک جای دنیا
خیلی خوش‌بختم
در چارچوب قاب عکس دونفره‌مان !



زارع


آنقدر بخند که حتی غم به تو لبخند بزند…
آنقدر برای خواسته ات بجنگ که حتی سرنوشت شکستش را قبول کند…
آنقدر عشق بورز که حتی تنفر راهش را بگیرد و برود…
و آنقدر خوب زندگی کن که حتی مرگ دوست داشته باشد زندگی کنیツ

زارع


سالها پیش ماه و خورشید آموختند که اگر هر کدام منتظر نوبت خود بمانند
هر دو فرصت درخشیدن را پیدا خواهند کرد.

زارع


بیا مثلِ دو تا خط موازی

دور از معادلات ِ پوچ و پیچیده

جایی بیرون از تخته ی سیاه

قرار بگذاریم

هر چقدر می توانی از حساب و کتاب، 

دوری کن

آدم ها همگی معلم ریاضی هستند

آسوده دو و دو را چهار صدا می کنند

ولی من و تو را که همیشه در آغوش هم بودیم

جمع نمی بندند

گردش زمین به دور خورشید را قبول دارند

ولی برای منی که روز و شب 

دور تو می گردم 

سخت می گیرند


رسول ادهمی

زارع


چه آرایشگر سنگدلی ست
گیسوان را ....
شیمی درمانی

زارع


آدم همیشه به خاطر نقطه ضعف هایش تو دردسر می افتد. مگس ها باید چیزهای چسبناک را خیلی دوست داشته باشند٬ شب پره ها شعله را٬

و آدم ها عشق را...!

"خزه" / هربر لوپوریه / مترجم: احمد شامل
و

زارع


خسته

 خودخواه

 بی شکیب

 از این جهان فقط همین ها را برایم باقی گذاشته اند

 با من مدارا کن !

بعدها ...

 دلت برایم تنگ خواهد شد ...


سید علی صالحی

زارع...


داشتم می‌رفتم و دختری که جلوتر از من عاشق ...
موهای‌ش
موهای‌ش
موهای‌ش
چه معجزه‌ای
بوسعید از دهانش می‌آمد
اشهد ان لا لا لا
بخوابش هم نمی‌دیدم
در شط گیسوانش گشتم
گشتم
گشتم
برنگشتم
با بایزید شهید شدم
در لامصب لب‌هایش ...


جلیل صفربیگی

سازدل


به توی همیشه غایب ِ حاضر زندگی‌ام که مدام در رفتی. به آن دو نقطه بودنت باش لامصب. باش.

سازدل


نرفتن  به  معنای  ِ  ماندن  نیست ... ،

                           بعضی ها  نرفته اند  امّا ...

                           نمانده اند  هم ...

  

سازدل


دلم انار میخواهد و بوی نم باران
بوی برگهای خیس از عشق آسمان
و مهر باد
دلم امید میخواهد
و قهقهه مستانه دخترکی شاد و ژولیده
...
با دستهای خودکاری و یونیفرم خاکی شده و سرمه ای مدرسه...

نامی


چرا زندگی رو سخت میگیری؟

دلتنگ کسی شدی ؟...زنگ بزن

میخوای کسی رو ببینی؟...دعوت کن

میخوای بقیه درکت کنن؟...توضیح بده

سوالی داری؟...بپرس

چیزی میخوای؟...برو دنبالش

از چیزی خوشت میاد؟...حفظش کن

از چیزی خوشت نمیاد؟...ترکش کن

عاشق کسی هستی؟...بهش بگو

ما فقط یکبار زندگی میکنیم . سخت نگیر . ساده باش :)

نامی


نگفتمت نرو؟ نگفتمت نرو نرو؟ نگفتمت؟ نگفتمت؟

did not receive your chat.
 me:  ‫نگفتمت هرآنچه گفتی و نوشته ایم کشک بود؟‬
did not receive your chat.
 me:  ‫نگفتمت نرو بمان کنار من بشین به حال هم بغض میکنیم؟‬
did not receive your chat.
 me:  ‫نگفتمت نرو نرو؟

نامی


حسودی ام می شود

به تمام لحظه های اتاقت

که بیشرمانه با تو زندگی میکنند

نامی


تمام لحظه های بی تو بودن را باید کشید

سیگار

نقاشی

خاطرات ِ رو دیوار