-
سازدل
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 14:15
چای را من دَم میکنم میز را تو میچینی بعد، مینشینیم پشت پنجرههای خودمان و به همدیگر فکر میکنیم!
-
کشتکار
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 19:40
گناه نکرده تعزیر میشوم حال آنکه تو با هزار شیشهی شرابْ در چشمهایت آزادانه در شهر قدم میزنی!
-
کشتکار
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 19:39
نه پنجره ای اضافی دارم، که تو را در آن بگذارم، و نه میزی، معشوقه ای نیز در این شهر ندارم ای گل ! تو را بخرم و چکارت کنم ؟
-
محمدی
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 13:31
یه اتفاقاتی توی یه دوره هایی از زندگیت باید بیافته که اگه نیافتاد میشه عقده و می چسبه کف مخت؛ میشه کمبود و رسوب می کنه ته شخصیتت. اون وقت تا آخر عمر بیچارهای. هزار تا مشاور و روان پزشک و کوفت و زهر مار هم که بری باز وقتی تنها و غصه داری میاد سراغت و امونت رو می بره. حتی شاید اون کمبودها و عقده ها به ظاهر فراموش شن...
-
جوادی
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 19:04
قبول شدن سرکار خانم سازدل را در دوره کارشناسی هنر بی نهایت سپاسگذاریم و تبریک میگوییم و خیلی خوشحالیم که بالاخره یکی از ما نخبگان خودمان را به دیگران اثبات کردیم... توروخدا این دفعه دیگه"پله های ترقی رو طی کن" هی هوش خودتو به رخ ما نکش.سازی جون!
-
کشتکار
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 13:23
نقطه ی اوج داستان جایی بود که تو گفتی نه و مردی که فکر می کرد شخصیت اصلی داستان است برای همیشه سیاهی لشکر ماند کاظم خوشخو
-
کشتکار
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 13:22
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد..
-
کشتکار
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 13:22
می خواهد خورشید نقاشی کند وزیر پایش حوض آبی با ماهی های قرمز اما بیچاره مداد سیاه
-
کشتکار
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 13:22
آدمها در اصل توان تحمل خوشبختی را ندارند، طالبش هستند، بیتردید، ولی همین که به آن برسند، حرص و جوش میزنند و خواب چیزهای دیگری را میبینند.
-
کشتکار
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 13:21
این رعد و برق ها شاید ندانند اما آخــِرَت را برای خودشان می خرند، وقتی به بغل های ناگهانی منجر می شوند !
-
کشتکار
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 13:21
چشمان تو آتشی در جانم افکنده است، از دشنام خلق چه باک.
-
سازدل
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 01:48
دور از منی و هنوز هم روی لجی چون آینهای و با من انگار کجی چندی است که ورد شب و روزم این است ای عشق بیا اجی مجی لاترجی!
-
سازدل
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 01:46
چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است یک صندلی برای نشستن، کنار تو !
-
سازدل
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 01:45
روزی چند بار دوستت دارم یک بار وقتی که هوا برم می دارد، قدم میزنیم ... وقتی که خوابم می آید، تو می آیی! یک بار وقتی که باران ناز می کند ... دل ناودان میشکند ... می بارد. وقتی که شب شروع میشود ... تمام میشود ... یک بار دیگر هم دوستت دارم! باقی روز را ... هنوز را ...
-
سازدل
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 01:39
تا آخر عمر درگیر من خواهی بود و تظاهر می کنی که نیستی... مقایسه تو را از پا در خواهد آورد "من" می دانم به کجای قلبت شلیک کرده ام "تو" دیگر خوب نخواهی شد... "افشین یدالهی
-
زارع
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 21:51
سوت میکشد در هوا ...! کابل تلفنی که میتوانست , زیباترین عبارات جهان را .... از عاشقی به عاشقی برساند !!!
-
زارع
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 20:48
جایت را / در شعرهایم جدا انداخته ام خواستی بخواب اما فردا با اولین تلنگرِ بارانِ بی کسی ام به چشم بزن به چاک... !!!
-
زارع
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 20:47
گفتی: دوستت دارم و من، به خیابان رفـتم. فضـای اتاق، بـرای پـــرواز کافی نبود! گروس عبدالملکیان
-
سازدل
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 15:14
مرا ببخش ناگزیرم! مثل تفنگی که افتاده در دست دشمن...
-
سازدل
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 15:04
اغلب اوقات دچار چنان وسوسه مقاومتناپذیری میشوم که بگیرم حسابی کتکت بزنم، صورتت را از شکل بیندازم، خفهات کنم. بالاخره هم روزی کار به اینجا میکشد. داری به راه جنون میکشانیام. خیال میکنی کار به رسوایی بکشد میترسم؟ خشم تو؟ خشم تو چه اهمیتی دارد؟ من بیهیچ امیدی دوستت میدارم و میدانم پس از چنان موضوعی هزاربار...
-
کشتکار
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 14:41
گفتی صدایت ابری است باران بارید در تعبیرهای شاعرانه احتیاط کن مثلا ممکن است بگویی در چشمهایت دریاست با حال و هوای این روزهای من سیل راه بیافتد ساره دستاران
-
کشتکار
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 14:40
تمام دنیا محله ی کوچکی ست که تو در آن متولد می شوی و من میان بازیِ بچه های محله به عشق تو پیر می شوم
-
کشتکار
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 14:40
هیچ وقت تار زدن یاد نخواهم گرفت همه ی عمر از عنکبوتها ترسیده ام
-
کشتکار
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 14:39
-
کشتکار
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 14:38
گناه نکرده تعزیر میشوم حال آنکه تو با هزار شیشهی شرابْ در چشمهایت آزادانه در شهر قدم میزنی!
-
کشتکار
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 14:31
دوستت دارم را باید در چشم ها نگریست یا در گوش ها گفت؟؟؟
-
کشتکار
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 14:17
یک ساعت تمام ، بدون آنکه یک کلام حرف بزنم به رویش نگاه کردم فریاد کشید : آخر خفه شدم ! چرا حرف نمی زنی ؟ گفتم : نشنیدی ؟ .... برو....!!
-
سازدل
یکشنبه 6 مردادماه سال 1392 12:51
بی تو می رفتم، می رفتم، تنها، تنها و صبوریِّ مرا کوه تحسین می کرد
-
زارع
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 12:17
تنهایی را نمی توان تنهایی شکست داد
-
زارع
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 12:16
از "تو"، "َشما" تری از "شما"، "تو" تر . باید به فرهنگستان معرفی ت کنم ای شکل تازه ی "او"