-
سازدل
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 10:21
دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست ! این چندمین شب است که خوابم نبرده است رؤیای «تو» مقابل «من» گیج و خط خطی در جیغ جیـــــغ گردش خفّاش های پست رؤیای «من» مقابل «تو» - تو که نیستی !- [دکتر بلند شد... و مرا روی تخت بست] دارم یواش یواش... که از هوش می رَ... رَ... پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست ↓ هی دست، دست می کنی و من...
-
سازدل
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 10:20
کنون که آخر پیری نمانده دندانی غزال خوش خط و خالی شکار کرده دلم بخند ای لب خونین لب ترک خورده دلم شکسته هوای انار کرده دلم .
-
سازدل
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 10:19
میترسم از خرابی ایمان که میبرد محراب ابروی تو حضور نماز من
-
محمدی
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 11:48
جهنمی بدتر از آن نیست که مدام به یادآوری بوسهای را که اتفاق نیفتاده است. عاشقانههای شاعر گمنام/ ریچارد براتیگان/علیرضا بهنام
-
محمدی
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 11:47
بیرون کردن آدمهای منفی از زندگی ام به این معنا نیست که از آنها متنفرم، بلکه یعنی برای خودم احترام قائلم ! | آلدوس هاکسلی|
-
محمدی
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1392 20:08
گاهی ، حذف کردن برخی آدمها از زندگیتان، جا را برای آمدن آدم های بهتر باز می کند ! | مرد تکثیر شده: ژوزه ساراماگو |
-
سازدل
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 12:10
و کسی گفت"آدم های بی امن , با هم امن نمیشوند . ادم های مریض , با هم خوب نمیشوند . آدم های ناراضی , با هم قانع نمیشوند . آدم های غمگین , با هم خوش نمیشوند . آدم های خالی , با هم پُر نمیشوند . آدم های ریز , با هم بزرگ نمیشوند . آدم های تنها , با هم جمع نمیشوند . آدم های بی دوست , با هم دو تا نمیشوند . انگار کن دنیا...
-
سازدل
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 12:08
دیشب کسی به من گفت:میخواستی بهترین دبیر ادبیات ِ منطقه بشی... گفتم"اره اما چند سال بعد کاملا فراموشش کردم. گفت: اما دبیر ادبیات شدن رویات بود ؟ گفت" آدم رویاهاش رو فراموش نمیکنه.از هر راهی که بلده میره دنبالشون رویای این روزات چیه ؟ گفتم" نویسنده بشم گفت" قدمی هم برای رسیدن به رویات برداشتی ؟...
-
جوادی
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:50
گفتم: "اگر کتاب بودی دوست داشتی چه کتابی باشی؟" گفت: "دوست داشتم یه نمایشنامه باشم که توش تاریکی و دود ِ سیگار و معشوقه و قتل باشه؛ ولی میز محاکمه نباشه." + دارم آدم های دنیام را ذخیره می کنم. همییشه احتمال قحطی هست.
-
جوادی
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:49
زمانی که مردان عاشق خودم را از دست دادم، احساس کردم که زخمی شدهام ولی امروز معتقدم که هیچکس کسی را از دست نمیدهد زیرا در واقع هیچکس، کسی را در اختیار ندارد. این تجربه واقعی آزادی است. دارا بودن مهمترین احساس دنیا، بدون در اختیار داشتن آن! یازده دقیقه/ پائولو کوئلیو
-
جوادی
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 19:15
آدم در تنهایی است که میپوسد و پوک میشود و خودش هم حالیاش نیست … میدانی؟ تنهایی مثل کف کفش میماند! یکباره نگاه میکنی میبینی سوراخ شده … یکباره میفهمی یک چیزی دیگر نیست … تماماً مخصوص/عباس معروفی
-
سازدل" تقدیم به خودم...
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 11:28
" بدبختی آدمی آن وقتی نیست که پی ببرد هیچ چیز نمی تواند یاری اش کند ـ نه مذهب ، نه غرور ، نه هیچ چیز ِ دیگر ـ بدبختی آدمی آن وقتی ست که پی ببرد به یاری نیاز ندارد. "خشم و هیاهو" - ویلیام فاکنر
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 10:06
مثل قالی نیمه تمام به دارم کشیده ای یا ببافم، یا بشکافم اول و آخر که به پای تو می افتم... علی رضا حاج بابایی
-
هوشیار
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 10:06
نمی توانم از خواب بیدار شوم کجایید دلایلی که مرا از خواب بیدار می کردید!
-
هوشیار
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 09:00
زن حکم معبد رو داره، بچه ها. در هر فرصت ممکن یکی رو برای نیایش انتخاب کنید.
-
سازدل
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 20:02
-
هوشیار
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 13:23
کودکیهایمان بخیر...انگشت هایم را سمت تو غلاف میکردم ... تو هفت / سنگ ِ مرا به سینه ات میزدی ... من از گرگ های تو به هوا میپریدم ... دوچرخه سواری را روی زانوی زخم شده ی هم آموختیم.... آنقدرخوب رکاب زدیم که جایی برای برگشت نبود ... حالا بیا تمام ِ بی کسی های مرا سُک سُک کن.
-
هوشیار
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 13:22
زندگی مان را چون خانه ای برای کسی می سازیم، و هنگامی که می توانیم او را سرانجام در آن جای دهیم نمی آید، سپس برای مان می میرد و خود زندانی جایی می شویم که تنها برای او بود.
-
سازدل ....هیچ چیزش شکل من نیست....
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1392 13:17
با نوای سوزان ویلون، تا زیباییات با من برقص با من برقص تا در هنگامهٔ وحشت آرام گیرم همچون یک شاخهٔ زیتون برم دار و کبوتری در راه خانهام باش تا انتهای عشق با من برقص، تا انتهای عشق با من برقص آه بگذار زیباییایت را نظاره کنم آنگاه که نظارهگران همه رفتهاند بگذار حرکت کردنت را احساس کنم، آنگونه که در بابل میکردند...
-
سازدل
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1392 12:58
به ما گفته اند که یک خانم جوان درست وحسابی که با صدای بلند نمیخندد! بلکه خنده اش را فرو خورده؛ لبخند احمقانه میزند! چه کسی چنین حرفی را زده ؟ امیلی پست گفته ؟ از نظر من او بیمار است ! اگر کسی تو را در آغوش بگیرد باید باشی وگرنه دستهای خالی او از میان خالی تو خواهند گذشت ... هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.../ راپید و...
-
محمدی
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 12:44
نگاه کن آن جا آن گندمزار را میبینی؟ برای من که نان نمی خورم گندم چیز بی فایده یی است. اما تو موهات رنگ طلاست. پس وقتی اهلیم کردی محشر می شود! گندم که طلایی رنگ است مرا به یاد تو می اندازد و صدای باد را هم که تو گندمزار می پیچد دوست خواهم داشت...
-
محمدی
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 12:43
یک لحظه کنار من توقف کردی یک عمر دل مرا تصرف کردی من اسب و سپر داشتم و تیغ و زره اما تو فقط سیب .. تعارف کردی
-
محمدی
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 12:43
هنگامی که در درونتان آتشی برپاست، وانمود به اهمیت ندادن دردناک است
-
محمدی
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 12:42
خدایا فسمت و حکمتت بماند برای کسانی که درکش میکنند برای منِ نفهم فقط......معجزه کن
-
محمدی
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 12:41
تو حریف دیوار ها نمی شوی / خودت را بزن بزن به گریه به بی خیالی ....
-
سازدل
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 13:48
چقدر خیال می کرد همه چیز درست می شود.. مـــادر در وقت شرعی دلهره های شرجی سجاده اش.. زبان به دندان می گزید و مراعات خدا را می کرد مبادا حادثه ای دامن گیر جوانی ام شود.. مبادا آب خوش از گلوی شیطان پائین ببرم.. می ترسید.. از خیالاتی که ورم می دارد.. مبادا چکه کنم از دست های خدایی که مرا به او سپرده بود.. مادر مقصر...
-
سازدل
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 12:01
-
محمدی
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 20:52
تو باید تیتر بزرگ گزارشات نقض حقوق بشر باشی بس که وحشیانه زیبایی! ناصر رعیت نواز
-
محمدی
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 20:51
تو باید میآمدی تا جهان اینقدر سخت نمیشد. حالا هم دیر نیست گاهی یک گل بازیِ باخت را در دقیقهی نَوَد بُرد میکند! رضا کاظمی
-
سازدل
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 14:22
جای رسم دایره گاهی مربع می کشند عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها