-
زارع
جمعه 23 فروردینماه سال 1392 13:11
خسته خودخواه بی شکیب از این جهان فقط همین ها را برایم باقی گذاشته اند با من مدارا کن ! بعدها ... دلت برایم تنگ خواهد شد ... سید علی صالحی
-
زارع...
جمعه 23 فروردینماه سال 1392 13:09
داشتم میرفتم و دختری که جلوتر از من عاشق ... موهایش موهایش موهایش چه معجزهای بوسعید از دهانش میآمد اشهد ان لا لا لا بخوابش هم نمیدیدم در شط گیسوانش گشتم گشتم گشتم برنگشتم با بایزید شهید شدم در لامصب لبهایش ... جلیل صفربیگی
-
سازدل
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 20:48
به توی همیشه غایب ِ حاضر زندگیام که مدام در رفتی. به آن دو نقطه بودنت باش لامصب. باش.
-
سازدل
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 20:46
نرفتن به معنای ِ ماندن نیست ... ، بعضی ها نرفته اند امّا ... نمانده اند هم ...
-
سازدل
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 20:45
دلم انار میخواهد و بوی نم باران بوی برگهای خیس از عشق آسمان و مهر باد دلم امید میخواهد و قهقهه مستانه دخترکی شاد و ژولیده ... با دستهای خودکاری و یونیفرم خاکی شده و سرمه ای مدرسه...
-
نامی
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 22:16
چرا زندگی رو سخت میگیری؟ دلتنگ کسی شدی ؟...زنگ بزن میخوای کسی رو ببینی؟...دعوت کن میخوای بقیه درکت کنن؟...توضیح بده سوالی داری؟...بپرس چیزی میخوای؟...برو دنبالش از چیزی خوشت میاد؟...حفظش کن از چیزی خوشت نمیاد؟...ترکش کن عاشق کسی هستی؟...بهش بگو ما فقط یکبار زندگی میکنیم . سخت نگیر . ساده باش :)
-
نامی
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 22:16
نگفتمت نرو؟ نگفتمت نرو نرو؟ نگفتمت؟ نگفتمت؟ did not receive your chat. me: نگفتمت هرآنچه گفتی و نوشته ایم کشک بود؟ did not receive your chat. me: نگفتمت نرو بمان کنار من بشین به حال هم بغض میکنیم؟ did not receive your chat. me: نگفتمت نرو نرو؟
-
نامی
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 22:15
حسودی ام می شود به تمام لحظه های اتاقت که بیشرمانه با تو زندگی میکنند
-
نامی
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 22:15
تمام لحظه های بی تو بودن را باید کشید سیگار نقاشی خاطرات ِ رو دیوار
-
زارع
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 21:11
-
رضایی
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 13:23
عکسهای قشنگ دلیل بر زیبایی تو نیست ساخته ی دست عکاس است... درونت را زببا کن تا مدیون هیچ عکاسی نباشی.... ( خسرو شکیبایی )
-
رضایی
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 13:16
ماندم با دو تا بال ، چگونه پیرهن می پوشی رسول ادهمی
-
رضایی
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 13:15
قلم تو ، عجب توانی دارد که زیر بار حرفهای سنگین تو یکباره همه ی جوهرش را خالی نمی کند، یکباره قالب تهی نمی کند ، یکباره نمی میرد!
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:56
گفت : همیشه نباید حرف زد ! یک بار هم برای رضای خدا (!) آرام بنشین ، و فقط بشنو.... آرام شدم ، و ساکت تر از همیشه ی همیشه ام . عازم عشقم ! دعایم کنید....
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:55
خودت ، تا جایی که می توانی تصور کن ، که پناه آوردن من از خالی ترین اجتماع های شلوغ از عشق به حجمِ خلوتِ پر مهر تو، چه اندازه مشتاقانه می تواند باشد!
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:55
تو را که می بینم ، انگار دست گذاشته ام زیر چانه و نشسته ام به نظاره ی آینده مان . فکرش را هم نمی کردم ، این روزهای بین آشنایی و غریبگی ، اینقدر سرشار باشد از حس های خوب ! احساس می کنم ، دلم برای این لحظه ها تنگ می شود.... که نگرانم برای آغاز یک پیمان ! دلم برای این نگاه های پر از حیا هم ، تنگ خواهد شد . و حتی برای این...
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:52
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:52
با او چگونه میگذرد که با من نمیگذشت...؟!! :|
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:51
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:51
فایده ای ندارد نبودنت کاری کرده که هیچ کوچه ای, علی چپ نمیشود...
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:51
دردناک ترین جای قصه اونجاست که برات آرزوی خوشبختی میکنه...!!! :|
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:51
من تا به حال از معجزه ی دستانت چیزی نگفته ام،بانو دست هایی که خالی رو به آسمون می شود و پر باز می گردد...
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:49
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:49
هنوز فرصت نکرده ام به تو فکر کنم..با این ولنگاری مستی مرا ببخش..
-
کشتکار
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 23:48
خدایا من ترک تحصیل کرده ام ، این قدر از من امتحان نگیر
-
رضایی
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 12:29
از همه ی ادمهای بدی که در زندگیم بوده اند سپاسگزارم - انها دقیقا به من نشان دادند که چه کسی نمیخواهم باشم.
-
رضایی
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 12:29
آیه ایست عظیم ، و منتی عظیم تر ! : برای تو کسی را بیافرینند ، که در او بیارامی ... بیا زندگی را از اینجا شروع کنیم . از همین رحمتی که آیه آیه بر ما می بارد ، و بیا ما همانهایی باشیم ، که تفکر می کنند ! به تو که ازآن منی و برای من ، آرامی ... به تو ، نخستین سلام ! و نخستین ایمان، و نخستین کلام : که این حجاب حالایمان ،...
-
سازدل
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 19:06
بیا آرام تر شویم... همین جا ، نزدیک خودمان!
-
هدیه من برای استاد بابا لنگ دراز عزیز -سازدل
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 19:04
این صدای اهنگ را عمیقا حس می کنم ! و احساس می کنم کسی دارد برای من می نوازد و من غرق می شوم در میان حرفهای خودم . باز می گردم به زمان ، به گذشته ، به روزهایی که گشته اند و به اینجا رسیده اند، به سنی که علیرغم میلم بالا می رود و خوب هم می رود ، به جوانی ای که می گذرد و معلوم نیست دو روز بعدش چه گونه (!) باشد ، به لحنی...
-
سازدل
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 19:04
قبل ترها، بیش تر روی این دیوار دل با شیطنت و ذوق یادگاری می نوشتی! قبل ترها، بی پروا تر از حالا بودی .... و نه اینقدر مبادی آداب! قبل تر هایت را ، خط خطی هایت را، شیطنت هایت را ، و آن بی فرهنگی عاشقانه ات را.... دوست تر داشتم!!