-
محمدی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 13:20
آسمان آبی است اگر بگذاری...
-
محمدی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 13:19
گیج است این داستان تو یوسفی من مجنون
-
محمدی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 13:18
استواریم ، بیهوده نیست قاف مانده از عشق هنوز
-
محمدی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 13:18
شاید، دستم کوتاه باشد برای رسیدن به تو ... روی پنجه پا می ایستم
-
محمدی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 13:17
دلم یک دل سیر خنده می خواهد... آن هم زیر آسمان آبی صااااااف....
-
محمدی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 13:16
می گریختم از لحظه ی شوم عاشق شدن اما افسوس انسان چه آسان به دام می افتد
-
محمدی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 13:16
گاهی نمتوانیم درون بعضی چیزها یا اتفاقات را پنهان کنیم, هر چقدر هم که تلاش کنیم عمق و نهایتش دیده میشود...گاهی برای اینکه سعی میکنیم آن چیز یا اتفاق پنهان بماند خودمان زخمی میشویم و میخراشیم. اگر هم زیادی اصرار کنیم غرق خواهیم شد. ..
-
محمدی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 13:15
ایستادن زیر درختان پارک حکمتی داشت حالا اگرهم نیامدی برایم مهم نیست من فرمانده ی یکی از گردانهای نظامی شده ام کلاغها فنی ترین جنگنده های تاریخند (محمود اکبرزاده
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 01:00
الـــهی کَیـفَ اَدعـوکَ و اَنـَـا اَنـَـا خدایا چگونه تو را بخوانم و حال آنکه من ، منم و کَیفَ اَقطَعُ رَجائی مِنکَ و اَنتَ اَنتَ و چگونه امیدم را از تو قطع کنم و حال آنکه تو ، توئی
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 01:00
من گاهی همین شکلیم کودکی میکنم بی توجه به نگاه ها و قضاوتها
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 01:00
تخیـل ! هپـروت ! هـذیـان ! هرچـه می خواهـی اسمش را بگـذار امـا ... تــو ِ ... لعنتی ... اینجـا بـودی ! کنـارِ مـن ! ...
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 01:00
می آمیزد خون دل با جوهر چرا بنفش نمی نویسد خودکار آبی من !؟
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 00:59
ترسیده ام ... مثل ِ کودکی که گم شده ... ، کاش کسی بیاید مرا در آغوش بگیرد و بگوید : نترس پیدا می شوی ... نترس پیدا می شوی ...
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 00:58
تو فرصت بودی امّا ... من از دست رفت َم ...
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 00:58
بیشتر حرفها را دم گوشم گفتی حالا شاهد از کجا بیاورم ؟!
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 00:57
تنهائی رفتار است ... ، وضعیت نیست ...
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 00:57
پاها سنگی دستها بسته کسی مرا به شعر عمیقی بیاندازد
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 00:57
آدم که گم شد ... ممکن است پیدا شود ... ولی دیگر ممکن نیست که آدم شود .
-
سازدل
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 00:57
دیر است گالیا دیگر زمن ترانهء دلدادگی مخواه "هوشنگ ابتهاج" شکوفه ه ای گیلا س ۲ - ۳ - ۸۵ / ۳۱- ۲ -۸۹
-
موسوی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:29
وقتی چیزی را از دست دادی؛ درس گرفتن از آن را از دست نده .......................
-
موسوی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:29
هزار بار هم که رفراندوم برگزار کنند من به "دیکتاتوری" رای خواهم داد و به شهردار خواهم سپرد تا برای خیابان "انقلاب" نامی دیگر برگزیند و "آزادی" را سرتاسر مسدود کند
-
موسوی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:29
حتا درخت را هم آفریده ای! مگر چیزی گذاشته ای تا من بیافرینم؟!
-
نامی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:08
خوبی ِ پرنده بودن این است که فرار هم بکنی می گویند پرواز کرد ...
-
نامی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:07
من محو شده بودم در آن دستان کوچک یخ کرده، در اسکناس دوهزارتومنی، در آن گفتگوی کوتاه بین کودک و دکتر داروخانه! در آن سکوت، در آن ادب و احترام، در آن صورت زیبای سیه چرده، در دستان پینه بسته، شاد مینگریستم، در آن همه اقتدار! نشسته بودم روی نیمکت و روبروی من، ایستاده بود، کودک کار!
-
نامی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:05
کودکی از چشمانم چکید نگاهم مردانه شد
-
نامی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:04
به خدا داشتم می رفتم آن بالاها ... پیش ِ خدا ... نمی دانم الان این پائین ... پیش ِ خودم چه می کنم ...؟! گاهی آنقدر آن بالاهام ... که نَفسَ ام ... عطر ِ خوش ِ خدا را دارد انگار... گاهی چنان پائین ام ... که میان ِ نشخوار ِ هوس هام ... عُفن ِ شیطان را آروغ می زنم ... . . . نه از چکاد ِ قلهّ ی ِ خدا ... نه تا قعر ِ درّه ی...
-
نامی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:03
دلیل ِ تنهائی بعضی ها ... بعضی های ِ دیگرند . به همین سادگی .
-
نامی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:02
تعداد ، صورت مسأله را تغییر نمی دهد حدس بزن چند بار گفته ایم و شنیده نشده ایم چند بار شنیده ایم و باورمان نشده است چند بار ... پدرم می گفت : پدر بزرگ ات ، دوستت دارم را یک بارهم به زبان نیاورد مادر بزرگ ات اما یک قرن با اوعاشقی کرد
-
نامی
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 16:01
هیچ وقت اجازه نده کسی پیش تو بیاید و بهتر و خوشحالتر نرود . تجسم زنده محبت خداوند باش: محبت در چهره ات محبت در چشمانت محبت در لبخندت "مادر ترزا "
-
سازدل
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 14:39
درد دارد از چیزی فرار کنی که نیاز داری به خودش پناه ببری.