خدایا
آنچه امشب برایت مینویسم قرار نهاییست
این حکم را فقط تو باید بنویسی
اجرای احکامش با من!
آنچه امشب برایت مینویسم قرار نهاییست
این حکم را فقط تو باید بنویسی
اجرای احکامش با من!
نشد برایت یک بغل لاله ی واژگون بیاورم
اگرنه باورت میشد این لاله ها چقدر صاف روییده اند!
خنده های کریسمسش را با صدای بلند استوری کرده است
یک فصل دورتر است اینجا،
عشقش با بهار سلفی میگیرد
و من شاهد این اندوه بزرگم!
بی شک یکی از شگفتی ترین رازهای آفرینش همین گریه است
عجیب وقتی هیچ کس نیست، به دادت میرسد!
من هیچ وقت عمیق به چروک های صورتش نگاه نکرده بودم,
لباس هایش همیشه اتو کشیده بود!
منها سرش نمیشود!
فقط جمع میکند این بی تابی ها و این بی خوابی ها را.
اشتباه نمیکنی تو؟!
من سمت راست تو بودم
چرا چپ شد تمام پاسخ های عاشقانه ات...؟!
برای دوام آوردن
صبور باش
مهربان باش، بخشنده باش
زن باش
وهرجا لازم شد
مرد باش!
درست همان لحظه ایی که تمام وجودم را خرج کردم
طعم تلخ تنهایی تیشه به ریشه ام زد
ومن
در عطش آب مردم!
همین نزدیکی ها یکی را میشناسم که از عشق میمیرد
معشوقه اش عشق را نمیبیند
مرا ببخش!
از اثبات عشق عاجزم
من هر دوی آن ها را میبینم!
دیواری کشیده ام به بلندای خودم
نکند دلم برنجد و آهم بگیرد دامنت!
تو نخوان!
من دوباره می نویسم
يك فنجان قهوه سر مي كشم
دوباره مي ريزم
اين بار تلخ تر
رد پاي رفتنت ته اين فنجان چسبيده
اين شكر ها هم تقلبی شده اند انگار!