-
کشتکار
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 19:05
ه زمینشناسم نه آسمانپرداز گرفتارم گرفتار چشمهای تو یک نگاه به زمین یک نگاه به زمان زندگی من از همین گرفتاری شروع میشود سبز آبی کبود من چشمهای تو معنای تمام جملههای ناتمامی ست که عاشقان جهان دستپاچه در لحظهی دیدار فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند کاش میتوانستم ای کاش خودم را در چشمهای تو حلقآویز کنم...
-
کشتکار
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 19:05
هر نتی که از عشق بگوید زیباست حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست .. " گروس عبدالملکیان "
-
سازدل
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 17:48
پدرم میگوید از دلارام بگذر که رنج میآورد مادرم گریه می کند از دلارام بگذر که مرگ می آورد خواهرهایم به من نگاه می کنند . . . باخشم که ذلیل دختری شده ام آه دلارام . . . اینها چه می دانند که عاشق دلارام بودن چه درد شیرینی است... به کوه می گویم دلارام را می خواهم جواب می دهد من هم... به دریا می گویم دلارام را می خواهم...
-
سازدل
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 17:42
نمیگویم دوستت میدارم عشق ِ به تو اعتراف سنگینیست در روزگار ِ عدم ِ قطعیت لیلی ِ تو بودن متهمام میکند به چشمهای ِ سیاهی که نداشتهام مینویسم دوستت میدارم و قایماش میکنم... تو به درد زندگی نمیخوری تو را باید نوشت و گذاشت وسط ِ همان شعرها و قصههایی که ازشان آمدهای... " مریم ملک دار "
-
موسوی
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 17:48
گاهی وقتها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی دوستش بداری وَ برایش چای بریزی ... گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را صدا کنی بگویی سلام، میآیی قدم بزنیم؟ گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را ببینی بروی خانه بنشینی فکر کنی وَ برایش بنویسی گاهی وقتها... آدم چه چیزهایِ ساده ای را ندارد! افشین صالحی
-
موسوی
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 17:46
عشق تو عبور ماه است از خیابان در شب حکومت نظامی...
-
سازدل
شنبه 23 آذرماه سال 1392 19:15
بیا کلاغ! می رسانمت من به آخر قصه نزدیکم.
-
هوشیار
شنبه 16 آذرماه سال 1392 10:13
معرفی آهنگ: آهنگ «Aranjuez Mon Amour» آرانخوئز، عشق من ( در آرانخوئس با عشق تو) توسط «Richard Anthony» خوانندهی مشهور فرانسوی در سال ۱۹۶۷ اجرا شده است. متن آهنگ سرودهی «G.A.Bontempelli» (گای بونتمپلی) است و تم اصلی آن بخشی از ارکستر بزرگ گیتاریست با نام «Concierto de Aranjuez» که توسط «Joaquín Rodrigo» آهنگساز...
-
هوشیار
شنبه 16 آذرماه سال 1392 09:51
این روزها بدونِ تو تهران جهنم است این روزها بـدون تو این شــهرِ لعنتی این هرزه ی عجوزه ی عریان جهنم است! شهری که بی حضور تو یک تخته اش کم است دل می دهد به حضرت شیطان، جهنم است! من «ایدز» یا «جذام» ندارم، من عاشقم! این دردِ لاعلاج به قرآن جهنم است... اینجا بدون تو یعنی عذاب محض هر سال، بیست و شیشم آذر جهنم است...
-
هوشیار
شنبه 16 آذرماه سال 1392 09:51
تو قله ی مغرور دور من کوه خسته دردم وای اگر که نرسد کوه به کوه
-
هوشیار
شنبه 16 آذرماه سال 1392 09:50
باید شهردار شوم! یا دست کم رییس شورای شهر و به مجسمهسازان بگویم مجسمهات را بسازند و بر میدانی بکارند و تمام شهر را ترغیب کنم دورت بگردند!
-
هوشیار
شنبه 16 آذرماه سال 1392 09:50
یک روز ریاضی دان بزرگی خواهم شد و قانون احتمالات را دوباره تعریف می کنم یک جور که مطمئن باشم هر اتفاقی که بیفتد تو باز بر می گردی
-
هوشیار
شنبه 16 آذرماه سال 1392 09:49
چراغ قوه نینداز میان این همه سطر؛ کلید خانه – عزیزم! – کنار گلدان است.
-
کشتکار
جمعه 15 آذرماه سال 1392 14:00
برای اهدا گذاشته ام ، دست هایم را به چه کار من می آیند وقتی شوقی برای لمس کردن ، و کسی برای نوازش نیست فقط مرگ مغزی که نیست آدم ها بیشتر از مرگ قلبی می میرند
-
کشتکار
جمعه 15 آذرماه سال 1392 14:00
زندگیاش داشت از نزدیک به غیرقابل تحمّل به غیرقابل تحمّل میل میکرد. رویم نشد خواهش کنم به دوربین لبخند بزند.
-
سازدل
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1392 22:50
"توبه" گیریم که باز است درش ، سودش چیست؟ مــن کـه اقــــــرار ندارم به پشیــــمانی خویـــش ..
-
کشتکار
جمعه 8 آذرماه سال 1392 19:03
بعضی خداها هستند که نمونهی آزمایشگاهی توی دست و بالشان نیست؛ فرضیههایشان را مستقیم وسط سرنوشت آدم قِل میدهند.
-
سازدل
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 18:51
رفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر عمرم ز دیر آمدنت، رفته رفته ر ف ت... محتشم کاشانی
-
سازدل
شنبه 25 آبانماه سال 1392 00:19
غریق ِ بحر ِ مودت، ملامتش مکنید.. جناب ِ سعدی
-
سازدل
شنبه 25 آبانماه سال 1392 00:18
بی شک، امروز و امشب، بهترین روز و شب زندگی ام بود. پیش آمده بود که دوستم بدارندولی پیش نیامده بود که دوست داشته باشم. آن هم با این حجم. با این همه خلوص. آن هم توسط انسان هایی که به واژه ی "ناب" آبرو و معنا داده اند. برایم تولد غافلگیرکننده گرفتند. آن هم سه ماه بعد از روز تولدم. آن هم وسط یک پارک کوچک. به...
-
محمدی
جمعه 24 آبانماه سال 1392 00:46
یادمه یه فیلم دیده بودم ...اسمش یادم نیست .دختر توی فیلم خودش را انداخت روی ریل مترو که کسی را نجات دهد که زیر قطار رفت.از همانجا دلم خواست به این سبک بمیرم.وقت مرگ قسمت قطعی و سرنوشت محتوم همگی ماست (یکی با سکته،یکی در تصادف ،یکی در بیماری ).پس کاش با مرگمان کسی بماند .
-
محمدی
جمعه 24 آبانماه سال 1392 00:45
این صدای باران است بوی خاک می آید بیا فرار کنیم به سوی همدیگر …
-
محمدی
جمعه 24 آبانماه سال 1392 00:45
تلاش برای فراموش کردن در واقع تلاش برای به یاد آوردن است. کارلوس فوئنتس/پوست انداختن /مترجم:عبدالله کوثری/نشر آگه
-
سازدل
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 20:02
از تو که حرف میزن ند من از هراس طوفان زل میزنم به میز به زیرسیگاری به خودکار . تا باد مرا نبرد به آسمان. . لبخند که میزنی من ـ عین هالوها ـ زل میزنم به دستها م به ساعت مچی طلاییا م به آستین پیراهن ا م تا فرو نروم در زمین. دیشب مادرم گفت : تو از دیروز فرورفتهای در کلمهای انگار در عین در شین در قاف در نقطهها!
-
کشتکار
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 19:08
بیا همبازی خوب کودکی دوباره بچه می شیم یواشکی اگه حرفی واسه خندیدن نبود تا ته دنیا می خندیم الکی......
-
کشتکار
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 19:08
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است! تب می کنم، عرق می کنم، می لرزم، جان می دهم هزار بار، می میرم و زنده می شوم پیش چشم های تو تا بگویم دوستت دارم اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است! اما آخرین بار آن از همیشه سخت تر است و امروز می خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم و بعد راهم را بگیرم...
-
هوشیار
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 22:03
هیهات تا که از نظرم رفت دلبرم من خاک ره به سر چه کنم؟ خاک بر سر م ...
-
هوشیار
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 22:00
نداشتم که نمیشد. برای داشتن تو نمیشود که نخواست برای خواستن تو نمیشود که نجنگید برای یافتن تو نمیشود که نجُست. چه غصّهها که نیامد چه قصّهها که نرفت! تویی که دار و نداری نمیشود که نداشت.
-
هوشیار
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 21:57
از این دلتنگتر؟ از این بی کلمه تر؟ از این بی تو تر؟
-
زارع
شنبه 18 آبانماه سال 1392 22:47
برای کارگر شدن به هیچ مدرک تحصیلی، گواهینامه یا کارت خدمت سربازی نیاز نداری به صلاحیت و تجربه ای هم همینطور شما نباید بترسید، گزینشی وجود ندارد و مهم نیست چه دینی داری هیچ اهمیتی ندارد به کسی دروغ بگویی یا کسی را در زندگی ات کشته باشی! تنها کمی شرافت می خواهد درست برعکس رییس جمهور شدن!