پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

کشتکار

کاغذ خائن نیست، چیزی را از کاغذ پنهان مکن هر چه را که در ذهن‌ات می‌گذرد بر روی کاغذ بیاور زندگی ِ تو همان است که آزادانه از ذهن‌ات عبور کرده است٬ هیچ کس جز تو، تاریخ خصوصی ِ تو نیست و هیچ تاریخی جز تاریخ ِ خصوصی ِ تو وجود ندارد. جنون ِ نوشتن - رضا براهنی

کشتکار


گاوها ممکن است مقدس از آب دربیایند ولی هیچگاه یک انسان به درجه ی تقدیس نمی رسد.یک گاو مقدس دو هزار ادم مقدس را می ارزد.فاعتبرو ...

کشتکار


مرا کجا رها کرده ای

که پیدا نمی‌شوم

بی تو؟!  

 

کامران فریدی

کشتکار

بعد
 به آرزوهای در ترافیک مانده، زنگ بزن بگو شب دیر می آیی...

کشتکار


می دانی

جای خالیت بزرگ شده مردی شده برای خودش

سازدل


فقط چند شاخه نرگس بود، اما من خوشبخت ترین بودم.

 

سازدل


چه میشود اگر از یاد ببرم به کدام صفحه از زندگی ام رسیده ام؟چه میشود اگر بخواهم به قول همینگوی موسیقی ای باشم که نشود راجع به آن کلمه ای گفت و نتوان در موردش سکوت کرد؟


سازدل


اینجا تهران – ساعت 11 شب
در تاکسی نشسته ام و صدای راننده دیگر برایم تکراری شده... فرودکاه(ب جای گ، ک میگفت) .. فرودکاه یه نفر.. کمی بعد زد به شیشه و گفت: پول اون یه نفر رو میدین راه بیفتیم؟ ..-من بعد از کمی فکر : ..نـــه..!
شیشه را بالا می برم که صدا به داخل تاکسی سرازیر نشود ولی صداهای زیادی با هم مخلوط می شوند.. انگار دعوا دارند که ثابت کنند کدامِ شان بلندتر است..!! فرودکاه یه نفر... شهریـــار(با لهجه اصل تهرانی) .. بیا سواری دربَـــست .. اندیشه...!
-نمی دانم چرا یکهو نوستالژی یک سری فیلم های ایرانی برایم زنده می شود.. کمی بعد یک دختر و پسر را می بینم ..از همان های اوریجیـنالِ تهرونی.. که از کنار ماشین رد می شوند.. دوشادوش هم راهی مقصدی مشترک شاید و یا تا مسیری مشخص و بعد با یک نگاه گره خورده از هم خداحافظی کنند..!!
-زنی کمی آنطرف تر مشغول خرید خوراکی از یک دست فروش جوان است و .. بدون آن که آن یک نفری که راننده صدا می زد بیاید..یک دفعه با صدای باز شدن در به دنیای عادی برمی گردم.. راننده می آید و ب سمت فرودگاه حرکت می کنیم..

 

                                                اینجا تهران است – میدان آزادی – ساعت23

نامی


بیا این صورت خیالی ات را که جا گذاشته ای

بردارُ ببر

صورت خیالی

مفارق از ماده

 می خواهم چکار؟

+ سر کلاس ِ مثلا مبانی زیبایی شناسی مشاء و اشراق و به واقع فلسفۀ اسلامی که استاد از صورت محسوس و صورت خیالی بحث می کرد، هوار شد روی سرم، قطعۀ بالا.
عکس هم تصویر یک نوع گل است به اسم گل ِ خوابگاه! اختراع ِ خودم!


نامی


همه اش که نباید ترسید
راه که بیفتیم
ترسمان می ریزد.

ماهی سیاه کوچولو ـ صمد بهرنگی

نامی


انگار روزها تمام نمی شوند
مثل آدامس بی مزه ی گوشه ی لپت کش می آیند و می چسبند به یک روز دیگر
و یک روز دیگر

نامی


خطر
با احتیاط حرکت کنید
به روزهای غمناک و نمناک نزدیک میشویم.

نامی


این که  خود َت  قبول کنی  مُردی  درد  است ... ،

                     این که  دیگران  قبول نمی کنند  امّا  درد تر ...

      

نامی


بچه های خیابونی همونایی نیستن که هر روز بی تفاوت

 از کنارشون رد میشیم و شب در وبلاگ براشون غصه میخوریم؟


نامی


دلم تنگ‌ست
مثل لباس سال‌های دبستانم
مثل سال‌های مأموریت‌های طولانیِ پدر،
که نمی‌فهمیدم
وقتی می‌گویند کسی دورَست،
یعنی چقدر دورَست

نامی


حق الناس همیشه پول نیست … 


گاهی دل است ؛ دلی که باید میدادی و ندادی …

نامی


دست  برداشتن  از  تو  امّا ...

                          جان  گذاشتن  از من  می خواهد  ...

      

رضایی


یادتون باشه
قبل از اینکه فراموشتان کند فراموشش کنید.

رضایی


ایرانی ها ذهنیت بسته ای دارند ، اهل منطق نیستند، حوصله به خرج نمی دهند که فکر کنند. وقتی به خیال خودشان عقیده ای را قبول کردند خیال می کنند ابدی است و مدام تکرارش می کنند. سواد سیاسی ندارند . نمی فهمند زمان که تغییر کرد همه چیز تغییر می کند، هیچ چیز ابدی نیست، هیچ اعتقادی ابدی نیست .

کافه نادری - رضا قیصریه
انتشارات : ققنوس

رضایی


گیرم که تورا دوست دارم، به تو چه؟