اصلن جبرئیل ِ به کنار، همین عزرائیل ِ بدبخت رو بگو! یه سره داره جون میکَنه و جون میگیره.
اما این اسرافیل بچه زرنگ،n ساله داره میخوره و میخوابه که فقط یه روز بیاد یه مطربی کنه و بره! .
خدایا از رگِ گردن نزدیک تری اینه وضعمون، نبودی چی میشد!
شاید این بغض ِ همیشگی ِ روی گلوم دستای توست که فشار میده..
تو مثل جنگ ویتنام بودی،
تلخ،کشنده،بی رحم..
ومن سرباز ساده و عاشق امریکایی!
کشته نشدم،
اما هیچگاه به زندگی عادی برنگشتم..
واین تمام قصه ی من است..
تا وقتی تو روزای عاشقانه ایم، به ازدواج فکر میکنیم،
وقتی ازدواج میکنیم، حسرتِ داشتن ِ یه روز از همون روزای عاشقانه رو میخوریم...