پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

پیام نور زشت... زیبایی آفرید!

غمگین مباش"درست درلحظه آخر،دراوج توکل ودرنهایت تاریکی"نوری نمایان میشود"معجزه ای رخ میدهد"خدایـــی از راه میــرسد...

جوادی

نگاهش می کنم ..  بدون اینکه بفهمم یک لبخند کمرنگ می اید روی لبم..

نگاهش را ازمن میدزدد و یک لبخند پر رنگ میزند به یکی دیگر..


راضیم.. با اینکه لبخندت مال  دیگریستـ ...

جوادی


 سُر میخورم میان گذشته و حالم .. که چه بی اندازه بیهوده طی کردم من..

جوادی


میشود دست از سرم برداری؟دیگر طاقت نفس های خودم را هم ندارم..

جوادی


از شما چه پنهان میخواهم خودم را مجاب کنم همه چیز خوب است.. این رنگ پریده از شدت آفتاب است..

جوادی


دیگر چشم‌هایت را نبند؛

بانو  کجای دنیا

  دور میــکــده 

دیـوار می کشند!


 ناصر رعیت نواز

جوادی


کاری که  آدم ها  می کنند  آن ها را  قهرمان  نمی کند ... ،

                  آدم ها  را  ایمان ِ شان  به  کاری  که  می کنند  قهرمان  می کند ...

     

جوادی


  املاء ِ  غم   این طور غلط  است ... ،

                         با این همه  شدّت ...

                         غم  چرا  تشدید  ندارد ... ؟!

    

جوادی


تو ستاره ای!

میروی!

و من دنباله ات که میسوزم


جواد باقری

م

جوادی


به همان سادگی

که کلاغ سالخورده

با نخستین سوت قطار

سقف واگن متروک را

 ترک می­گوید

دل،

            دیگر

                        در جای خود نیست

  به همین سادگی!


حسین منزوی


جوادی


«عشق» زمینی بود که در آن بازی کردیم؛ سال‌ها گذشت تا بدانیم هر دو باخته‌ایم.

جوادی


اگر آن‌ها خدا را از روی زمین برانند، ما در زیر زمین پناهش می‌دهیم.

برادران کارامازوف/ فیودور داستایفسکی/ صالح حسینی

Share Button

جوادی


من به نوشتن نیاز داشتم، مثل یک مرض بود، یک مخدر، یک اجبار، ولی باز هم دوست نداشتم خودم را یک نویسنده بدانم. شاید به خاطر این بود که نویسنده‌های زیادی دیده بودم. بیشتر از این‌که وقت برای نوشتن بگذارند وقت‌شان را صرف بی اعتبار کردن همدیگر می‌کردند. یک مشت پیردختر خاله‌زنک بیشتر نبودند، نق می‌زدند و همدیگر را سلّاخی می‌کردند و پر از تکبّر بودند. آفریننده‌های ما این‌هایند؟ همیشه همین‌طور بوده؟ شاید. شاید نوشتن شکلی از نق زدن باشد. بعضی‌ها بهتر از بقیه غُر می‌زنند.

هالیوود/ چارلز بوکفسکی/ پیمان خاکسار

جوادی


تنها به خاطر از دست دادن چیزی می‌ترسیم که داریم، چه زندگی‌مان و چه کشتزارهامان. اما وقتی بفهمیم سرگذشت ما و سرگذشت جهان، هر دو توسط یک دست نوشته شده، هراسمان را از دست می‌دهیم. کیمیاگر/ پائیلو کوئیلو/ آرش حجازی

جوادی


گاهی این را که برای دوست داشتن باید تلاش کرد، نمی‌فهمم. تلاش‌های یک طرفه. این‌که دوست داشتن به شکل ناگهانی و غیرقابل کنترلی در یک طرف رشد کند، بزرگ شود و دیگری اصلاً بی‌خبر باشد یا بی‌تفاوت. رنجی که باعث خودخوری یک‌طرف و کوچک شدن بی‌دلیل طرف مقابل می‌شود. آن گوشه‌ی دنج سمت چپ/ مهدی

جوادی


مادرم عادت داشت که بگوید کریستوفر اسم قشنگی است، چون داستانی درباره مهربانی و کمک است. اما من دوست ندارم که اسمم به معنای داستانی درباره کمک و مهربانی باشد. دوست دارم اسمم به معنی خودم باشد. ماجرای عجیب سگی در شب/ مارک هادون/ شیلا ساسانی نی

جوادی


در دنیا دو جور آدم وجود داره: آدمای خوب و آدمای بد. آدمای خوب شبا خیلی خوب می‌خوابن؛ اما آدمای بد… می‌دونین، اونا می‌دونن که از ساعات شب استفاده‌های بهتری هم می‌شه کرد. مرگ در می‌زند/ وودی آلن/ حسین یعقوبی

جوادی

خنده‌دار بود که با خطوط پای چشمانش و چند موی سپید شقیقه‌اش عاشق باشد امروز اما آدمی شده‌ام جدی خنده‌دار است که بخواهد با پوست چروکیده و موهای سپیدش عاشق باشد فردا شاید آدمی شده باشم جدی عشق تو چرا پیر نمی‌شوی بگذار این سه سپید شقیقه‌ام را باور کنم

جوادی


آن زن تنها که بالای تپه ایستاده و به دشت زل زده منم..

جوادی


ترجیح می دهم در هیمه های هندو خاکستر شوم اما به لحد نفرین زده بیگانه ات نگذارندم..

جوادی


به خودم قول دادم فردا بعد از انجام  شدن کارم برم سینما و بعد یه کم انقلاب گردی
و در نهایت یه کافه نشینی تنهایی
شاید به خاطر اون کتاب فروشیه تا هفت تیر هم رفتم