خیلی وقت می شود که ندارمت. بگذار یکهو بروم سر اصل مطلب. بگذار یکهو بگویم چقدر این شهر غم انگیز است بی تو. خیلی وقت است که همه چیز مرا به گریه می آورد. نگاهم را غمگین می کند. آه عزیزم! بعد از تو دیگر صدای گرفته ام پای تلفن برای هیچ کس معنایی جز سرماخوردگی نداشت. بعد از تو دیگر هیچ کس به نخ های ستارم گیرنداد. آنقدرگیر نداد تا نخ ها مرا دود کردند و بردند. بردند به کافه ها. بردند به خیابان ها. بردند به پرسه های کسالت بار تنهایی حافظیه تا ستارخان. دیگر هیچ کس بعد از تو با من ننشست و فلسفه نبافت. وقتی تو نبودی دیگر هیچ چیز نبود. بعد از تو حرف هایم را در خودم ریختم. آنقدر که از گلویم بیرون زد . آنقدر که جسمم را خورد و مرا به رعشه انداخت. بعد از تو دیگر نتوانستم بگذارم کسی دوستم داشته باشد . نتوانستم هیچ کجا مثل آدم بنشینم. بعد از تو احساساتم آنقدر در من ماندند که بوی لجن گرفتند و من تنها توانستم با تمام قدرت یک دختر22 ساله ظاهرم را حفظ کرده باشم. بعد از تو فقط سرگیجه بود و من بودم و بالا آوردن های نیمه شب و تنهایی و صدای سیفون. آه. عزیزم! بعد از تو .....
دلم
تنها بود
تو از اینجا شروع شدی
http://tajavozmamnoo.blogfa.com/
مطالب این وبلاگ برای آموزش خانواده ها مفید است