از دیروز تا به حال، هر چقدر تلاش کردم
پستی لایق پیامبر رحمت قرار دهم
نتوانستم...
ولادت پیامبر مهربانی بر همه ی شما مبارک باد.
وقتی در آفریفا هر 5 ثانیه یک کودک از گرسنگی میمیرد
شکست عشقی تو، بسیار مسخره و مضحک به نظر می آید
شهر را دچار کردی
داشتم از این شهر میرفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد
البته ..
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن"
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و ..
تو صدایم کنی
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
باز
بوتههای علف مست کردهاند
سرشان را به هم میکوبند .
هروقت بوی تو نزدیک میشود
داستان ما همین است ..
{ شمس لنگرودی }
یک کلمه انتظار ...
به بهمن کلمات دیگر ختم می شود
اگر در انتظار زنی باشی !
{ ریچارد براتیگان - کوهستان آلپ }
دنـیـا شـبـیـه سکـه دو رو داشـت، مـثـل مـن
در آن پــــر از یـقـیـن ، پـــــرِ تـردیـد بــوده ام !
گـاهی چنان که مفـسد فـی الارض مـی شدم
گـاهـی چـنـان کـه مـرجـع تـقـلـیـد بـوده ام... !
یاسر قنبرلو
از خوشبختی الهام میگیرم
لحظههای زیبا را میسرایم
برای دختران از جهیزیه
و برای زندانیها
از عفو عمومی حرف میزنم
به کودکی
که پدرش از جنگ برنگشت
دلداری میدهم
اما سخت است
دروغ گفتن سخت است ..
{ ملیح جودت اندای }
کاش گوزنی بودم
سر و شاخهایم در اتاق پذیراییتان آویزان بود
پدرت
به اینکه زل زدهام به تو افتخار میکرد
و گاهی به تفنگ شکاریاش
خوشحال بودم
هر کجای جهان که راه بروم
تو را میبینم
هر موزیک عاشقانهای که گوش بدهی
میشنوم
کاش آن لحظه که پدرت
قلبم را نشانه گرفت
به درههای شعر
فرار نمیکردم ..
{ مجید سعدآبادی }
چیزی به رشت نماندهام
میخواهم چنان با لهجهی شمالی هق هق کنم
که باران
چتری بر سرم بگیرد ..
:::
نمیخواهم تخت جمشید باشم مردم در من عکس بگیرند
میخواهم قلعه قورتان باشم
در کویری گمنام
دور از چشم میراث فرهنگی
چند خانواده در من زندگی کنند ..
{ مریم اسحاقی }